سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/3/31
4:2 صبح

کسی از تاریخ درس نگرفت!!

بدست سوره در دسته امام خمینی، آیت الله خامنه ای، بنی صدر، شورای نگهبان، انتخابات، میرحسین موسوی، مریم رجوی، منافقین خلق، ضد انقلاب

حضرت علی در وصیتی به امام حسن مجتبی فرمودند: « ای حسن؛ گذشتگان چراغ راه آیندگانند؛ از گذشتگانت بیاموز قبل از آنکه آیندگانت از تو بیاموزند.»(با مکس و تعمق خوانده شود)

پیش از این در "عبور از خط ترمیدور" گفتم که انقلاب های بزرگ مرحله ای بنام ترمیدور دارند که این مرحله آنها را برای همیشه افاجعه هاشمیز اهداف خود دور میکند. در  "سید ابوالحسن موسوی" نیز اشاره کردم این آقایان رفتارشان دقیقاً عین رفتار و سیاست بنی صدر و منافقین شده و بعضی ها هم حرکات و رفتاری شبیه حرکات منتظری از خود بروز میدهند. قصد جسارت ندارم ولی بهتر است هاشمی از رفتار فرزندانش برائت بجوید. در "سیر من الحب الی بغض" نیز پیش از سخنان رهبری از وضع بوجود آمده توسط میرحسین به نفع مجامع غربی انتقاداتی داشتیم. اما بنا داشتم مطلبی درباره معلم شهیدم دکتر علی شریعتی بنویسم که بنا به دلایلی به بعد موکولش کردم. و فقط سالگرد ارتحال وی و شهادت داماد لبنان، چمران را گرامی میدارم.

اما دیروز سالگرد دیگری هم بود؛ سالروز آغاز عملیات مسلحانه منافقین  وعزل بنی صدر. خب من قبل از صداوسیما تحرکات موجود را تشبیه کردم و حالا چند نکته ای میگویم.

بنی صدر بیش از ده هزار نیروی مسلح منافقین را در خدمت داشت. ده یا دوازده ملیون رای آورده بود. امام، دوسالی مراعاتش را کردند و سعی در مدیریت و مدارا با وی داشتند اما وقتی دیدند اصلاح شدنی نیست و لجاجت میکند شرایط را برای عزل وی محیا کردند.

همین سیاست در مورد منتظری اعمال شد. دو سالی امام سعی در هدایت شیخ علی داشتند ولی وقتی بجای برائت  جستن از مهدی هاشمی، مخالفت با وی را از حسادت گروهی خاص دانست دیگر امام مهلتش ندادند و عزلش کردند!(+) همان روزگار امام فرمودند: « سطون ولایت فقیه را به زیر خاک میکنم». امام پیش از آن  نیز منتظری را "عالمی جلیلقدر و مجاهدی خستگی ناپذیر" خوانده بودند؛ ولی وقتی مسئله قانون و مصالح نظام پیش آمد و حرف از حفظ ماهیت نظام شد؛ امام تعارفی حتی با "حاصل عمرشان" نداشتندوقتی آدم سوسک میشود. همان موقع حداقل نیمی از نیروهای نظامی شعارشان این بود: «قائم مقام رهبری - آیت حق منتظری». حتی بخاط عزلش جنگی مسلحانه در برخی نقاط کشور راه انداختند. گروهی می گویند شکست کربلای 4 نقشه طرفداران منتظری بود که طرح عملیات را از پیش لو داده بودند. اما حضرت امام کاری با این تهدید ها و این خیانت ها و حتی این اقدامات خانمان برانداز نداشتند و کاری را که صحیح بود انجام دادند.

باید بگویم که: چو غرش شیران بر این ملک گذشت ورفت؛ این او او سگان شما نیز بگذرد. میخواهم بگویم امروز کمتر بخشی از نیروهای نظامی ما وفادار به "..." است، که آنهم یک شبه جمع میشود. امروز هیچ سازمان مسلح سازماندهی شده ای برای تهدید اصل نظام در کشور وجود ندارد. ما مانند دوران بنی صدر و منتظری در آغاز یا رکود جنگ نیستیم ، بلکه امروز در یکی از مقتدرترین دوران نظاممان سیر میکنیم . پس هرچه قدر این بی قانونی بیشتر طول بکشد چهره های نفاق بیشتری در داخل یا خارج کشور رو میشود. اما بهتر است آقایان مسیرشان را اصلاح کنند زیرا جانشین خلف امام، خیلی جدی سیاست امام را پیش گرفته است.

نتیجه بحث اینکه: هگل خیلی به تاریخ معتقد بود؛ بقدری که دم از تکرار تاریخ میزد. هگل را گفتند بزرگترین درسی که از تاریخ گرفتی؟ گفت:  "کسی از تاریخ درسی نگرفت". حالا اینها به نظر شما درس گرفتند؟ یا دارند میسوزند وچراغ میشوند؟

حالا چرا رهبری با رای گیری مجدد با علم بر اینکه این دوره در آرای میرحسین ریزش بوجود می آید موافقت نمیکنند؟ بهمان دلیل که با وجود قدری تقلب آراء مجلس6 را تایید کردند. دلیلش در سیاست امام بود.

درس تاریخی امام برای تاریخ اینکه؛
امام با کسی تعارف نداشت ولی وقتی "دانشجویان پیرو خط امام" نامه ای آوردند که اثبات میکرد بنی صدر جاسوس بوده؛ امام اصل و کپی نامه را گرفتند و زیر بالشت خود گذاشتند و گفتند: بروید! امام نگذاشت کسی نامه را منتشر کند. تا زمانیکه مردم به فراست دریافتند بنی صدر نالایق است. تا هنگامی که سیستم قانونی کشور به این نتیجه رسید صلاح در عزل بنی صدر است.  امام بنا را بر سیر طبیعی امور گذاشتند گرچه دوسال تمام هزینه دادند. امام گذاشتند پرده های نفاق در افتد همین سیاست امام، سیاست رهبر است. اگر امام نامه را منتشر میکرد هروقت کسی با رییس جمهوری اختلاف داشت، نامه جاسوسی رو میکردند و قانون بی رنگ و بو میشد. همان دلیلی که باعث شد بنی صدر رئیس جمهور بماند، باعث شده انتخابات این سری ابطال نشوند. تا در آینده کسی بهانه نکند و تا قانون بی رنگ و بو نشود. دیگر اینطور هرکسی  بهانه ای میابد برای عبور از قانون.

اما مبحث دیگر:
جوانتر که بودم برآن شدم "عهدنامه مالک اشتر" را با "شهریار" ماکیاولی مقایسه کنم. در شرح علامه جعفری بر عهدنامه که کمی از خود عهدنامه پیچیده تر است خطاب به مالک آمده است؛ مالک به روح حساس تاریخ و فادار باش _این تعبیر علامه است وبعد تعبیر خورد را شرح می داد_  که مصر کشوری کهن است و با تاریخ وفرهنگی اصیل. شاید کاری خلاف حق نباشد ولی با توجه به تاریخ و فرهنگ کهن مصریان، تو باید از آن کار بپرهیزی و از مسیر دیگری وارد شوی.

امروزه تمام ضد انقلاب یک صدا شده. دیروز ابوالحسن بنی صدر فضای ایران را برای اولین بار سه بعدی خواند.(تحلیل این جمله مسخره به عهده خودش، من بی تقصیرم).انسان مسخ و میمون شده
 رئیس جمهور در تبعیدمان مریم رجوی نیز فرمودند که مردم صف بندی کنند برای لغو انتخابات و مردم بیرون از کشور متحد شوند تا با حرکت اصلاح طلبان برای لغو انتخابات اعلام همبستگی کنند. ( البته در حاشیه این مراسم ایشان موقع شکستن گردو با دمبشان به خودشان صدمه جدی وارد کردند).
 حتی رضا میرپنج ، شاه بی تاج و تخت و البته بی وتن مان (به معنای بی رگ و ریشه) هم ابراز خوشحالی کرد.
گیرم جناب میرحسین و همسرشان چیز و چیز هستند و نمیتوانند از تاریخ استدلال کنند؛ آدم که هستند پس میتوانند بفهمند چه وجهه ای برای نظام ساخته اند! میتوانند بفهمند این گونه حرکت حتی اگر بر فرض محال به حق باشد، چه عواقبی برای اصل نظام و انقلاب داشته است! کشور ما بطور کلی به زیر تیغ رفت، بشکلی که هم اکنون موجی در جهان بوجود آمده که گمان میکند ایران کشوری مانند عراق یا کره شمالیست! اگر هنوز این افساد طلبان دم از انقلاب و قرآن میزنند باید مسیر خود را به مسیر قانونی تبدیل کنند تا مسئله حل شود. ولی اینها گویا نه شورای نگهبان را قبول دارند و نه قانون را و نه حتی رهبری را.  پس لااقل از مجلس خبرگان رهبری پیروی کنند. کسی که به هیچ کدام از اینها تن در نمیدهد، مسلماً از دایره نظام و انقلاب و امام خارج است.
اما باید خدمتتان عارض باشم که گویند؛ نرود میخ آهنی در سنگ. آنکه خواب است به تلنگری ناچیز بیدار میشود ولی آنکه خود را بخواب زده با لگد هم نمیتوان بیدارش کرد. (تند وبا عصبانیت خوانده شود)

عزیزان مسئله پیچیده تر از ایننوعی ضد انقلاب در منقرض شده حرف هاست. گروهی نه سیاست خارجی دولت و نه سیاست داخلیش را میپسندند. اینها از پشت گرمی رهبری و احمدینژاد عصبانیند و مملکت را بطور کل خارج از کنترل خویش فرض کرده اند،همین جریان است که  این بلوا را فراتر از میرحسین مدیریت می کند و اهدافی بالاتر دارند.

حرف خیلی طولانی شد و میترسم که خوانده نشود اما خلاصه میگویم؛ زمان بنی صدر خیلی به بهشتی فشار می آوردند و فحاشی میکردند. بهشتی برای مسئلت پیش امام رفت و گفت: « میخواهند به شما حمله کنند ولی چون نمیتوانند، حرفشان را بر علیه من میزنند.» احمدینژاد قابل قیاس با بهشتی نیست. ولی کسانیکه میخواستند به رهبری بزنند؛ چون نمیتوانستند به او حمله میکردند. حملات چهار سال گذشته نیز از همین سیاق بود. اما حالا گویا پرده ها کلاً دارد دریده میشود.

آری تاریخ اینچنین در ایران تکرار میشود.

لا حول و ولا قوة الی بالله

بقلم سوره


88/3/29
12:36 عصر

سیر من الحب الی البغض

بدست سوره در دسته امام خمینی، میرحسین موسوی، دولت نهم، آشوب های خیابانی، سیاست خارجی، زهرا رهنورد

اول کلام، زود بزود بروز میشویم چون مقطع حساسیست. به نظر من عبور از خط ترمیدور به شما این کمک را میکند که به ارزش رای دادن به احمدینژاد بیشتر پی ببرید، فراتر از یک تا ثیر 4ساله بر امور کشور. زیرا بر خلاف تصور عامه، اکثر مسائل مطرح شده در علوم سیاسی بشدت با واقعیات جوامع تشابه دارد. بهر حال هر سه مطلب اخیر از نظر حقیر دارای اهمیت خاصی است ولی چون طولانی شد پیشنهاد میکنم آفلاین مطالعشان کنید. تازه داشتم یاد میگرفتم که وبلاگی و کوتاه بنویسم و حالا نشد.  اما اصل کلام...
جناب موسوی و همسرشان را تا چندی پیش محققینی ارزنده میدانستم که می توانستند الگوی مناسبی از برخی جهات باشند. ولی؛ من از جناب موسوی و همسرشان متنفر شدم. میدانید چرا؟ چون هردو اینها در چند روز گذشته فراوان تلاش کردند که چیزی از عزت و شرف دینی و ملیمان باقی نماند. ضرباتی که ما در این چند روز خوردیم بسیار عمیق تر از آن است که کسی در شرایط فعلی فهمش کند.
فکر میکنند نخبه اند وبا سواد. برای خودشان القاب دکتر مهندس میجورند و از این چیزها. سخن از جامعه مدنی وعقلانیت سیاسی میزنند. از ملت ایران میگویند که عزتش در جهان بر باد رفته! حالا داستان من را بشنوید شاید کمی طولانی باشد ولی به خواندنش می ارزد. در ابتدای انقلاب و در دوران امام بهر بهانه ای اروپایی ها روابط بی خاصیتشان را با ما قطع میکردند. در زمان هاشمی پس از چندی کوتاه آمدن ما در سیاست خارجی برای کسب وام از این دول غربی (که تنها به یک نیمچه وام، آنهم از ژاپن نصیبمان شد) اروپا یی ها دندانمان را شمردند و با ما قطع کامل روابط کردند! وا دادیم وچنین شد، بهتر است بگویم عزتمان رفت وچنین شد! در دوران خاتمی نیز با دادن امتیاز های فراوان پیروز شدیم!! حضرات برایمان سفارتخانه هایشان را گشودند. پس از آن دشمنانمان دائم دم از جنگ میزدند وما دم از گفتگو! بعد همکاری های کورکورانه ای در مسئله افغانستان داشتیم و ماحصل ده سال تلاش بچه های سپاه قدس را مفت به امریکایی ها دادیم تا جبهه متحد شمال پیش قراول ارتش امریکا شود. و ارتش امریکا با نیرویی کمتر از پلیس محله منهتن نیویورک افغانستانی با آن عظمت را فتح کند. نتیجه اش آن شد که آقای بوش بعد جمگ گفت: شما، عراق و کره شمالی سه محور شرارتیند. پس از آن هم در مسئله هسته ای دائماً امتیاز دادیم که نکند سفا رتخانه ای تعطیل شود یا تحریمی تشدید. تازه رسیدید وسط داستان. گره داستان اینجا باز میشود که...
در این مدت انتخابات شنیدید زیاد دم از مدیریت میزدند و اینکه دولت نهم مدیرانش فلانند؛ یا که دولت از مدیران با تجربه تهیست. میدانید مدیریت یعنی چه؟ یعنی چهار سال تمام به آنها حمله کنی، حقوق بشرشان را زیر سوال ببری آزادی بیانش را مخدوش بدانی، سخن از برچیده شدن اسرائیل بزنی، تفنگدارانشان را چند بار بگیری و یکبار تا منتها الیه فضاحت سیاسی بالایشان ببری و با تمسخر توله سربازانشان را واپس فرصتی، به قطعنامه هایشان ذره ای بها ندهی، دم از نقض حقوق بشر در کشور هایشان بزنی و بهر صورت همه رقم کاری را که بلدی بکنی تا آنها زیر تیغ روند ولی نه جرئت کنند به کشورت حمله کنند و نه جرئت کنند حتی سفرتخانه ای را تعطیل کنند(نکته مهم). هروقت خواستند بگویند کارد به استخوانمان رسیده سفیرشان را فرخواندند و فردی را به عنوان کاردار سفارت فرستادند. وای چه تاسف بر انگیز! اگر انگلیس در ایران سفیر نداشته باشد ولی ما در آنجا سفیر داشته باشیم نشانه قدرت ماست. ترا به خدا به چهار تا کتاب حقوق دیپلماسی و فن کنسولگری سر بزنید، میبینید این به نفع ماست که مقامی ارشد تر در کشورشان داشته باشیم. چرا اینها که تا دری به تخته اصابت میکرد سفارتخانه هایشان را تعطیل میکردند حالا هیچ غلطی نمیکنند؟ چون روابط مدیریت میشود. سخت نیست و لازم نیست مانند من پنج سال علوم سیاسی بخوانید تا متوجه این عزت شوید خیلی راحت میتوانید ببینید در این چند سال ما نقض حقوق بشر را به آنها تذکرداردیم. ما نقض آزادی بیان را به آنها تذکر دادیم. اینبار ما بودیم که آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار می دادیم. مدیریت روابط خارجی یعنی همین. لازم نیست آدم هانس مورگنتا یا روزنا  یا _همین رفیق طالبزاده اسمش چی بود؟_ مورگان فریمن باشد تا بفهمد در این چهار سال چه اتفاقی افتاده است و ما چقدر به عزتی که امام متصورش بود نزدیک شده ایم.
اما در این چند روز چه شد؟ همه اش بر باد رفت. دوباره در امور داخلیمان دخالت کردند. یکی از 5 مشخصه دولتها داشتن حق حاکمیت است. یعنی امور داخلی و سیاست خارجیشان راخودشان کنترل کنند و نه دیگران. یکی از موارد مهم برای کشور ها در روابط بین الملل جلوگیری از دخالت سایر کشور ها در امور داخلی آن کشور است. ما دست پیش را داشتیم تا زمانیکه دوباره مشتی بی مصرف که دم از قانون میزدند به تنها چیزی که رجوع نکردند قانون بود و فضاحت را بجایی رساندند که مورگان فریمن هم انتخابات ایران را یک انحراف دروغ آمیز خواند. بله همین فرانسه که به هر بهانه ای دانشجویان یا مردم حاشیه نشینش یا کارگرانش شورش میکنند و سی ار اس یا پلیس ویژه فرانسه بهر وسیله ای آنها را به خاک وخون میکشد و آنها را اسیر چماغ خویش میکند، به ما هشدار میدهد. لندن که بیشترین موارد ضرب و جرح با چاقو را در جهان دارد به ما هشدار میدهد. امریکا که کوکلس کلانهای پلیس شده اش هر روز سیاه پوستی را به مسلخ میفرستد به ما هشدار میدهد. همه اینها بخاطر ماجراجویی یک پیر مرگ! حالا کی قهرمان بازی در می آورد شما یا محمود؟
 جناب سید میرحسین بنی صدر شما؛ عزت ایرانی را به زیر سوال بردید نه دولت نهم. لااقل یک اعلام برائت از شورشیان میکردید. یک بیانیه میدادید و این حرکات را ضد کشور بیان میکردید. اما دریغ، برعکس سعی کردید حتی از حمایت دوستان اروپا نشینتان حاشیه امنیتی بسازید برای شرورت ها! بهانه درست کردید و دادید به دشمن دوباره به ما اتهام بزند، این اتهامات تکراریست مارا باکی نیست اما همه پیشرفت های این چهار سال را در سیاست خارجی به باد دادید. آیا این دشمنی با ایران وایرانی نیست؟ شما فکر میکنید خائن به کشور شاخ و دم دارد؟ حضرت آقا شما فقط بدنبال رد گم کردن هستید. بدنبال به بن بست کشاندن کشور تا دولت دست از مبارزات داخلی اش بردارد. تا کثافت کاری های 20 سال گذشته  بیشتر رو نشود.
ضمناً برای دانستن این آخری آدم نباید غلامحسین محسنی اژه ای باشد، فقط کافیست به حرکات اطرافیان این آقا نظری اندازد. همین
اما در مورد بانو رهنورد؛ سیاست نخوانده....پس ندانسته
خانم زهرا رهنورد با دکترای علوم سیاسی و با کلی ادعای سیاست دانی و فرهنگ شناسی حرکاتی میکند مایهء شرم هر ایرانیست. میگوید من لرم و شوهرم ترک است پس قائدتا باید رای لرها و ترک ها متعلق به ما باشد. این چه حرفیست؟ حکما گفته اند تا مرد سخن نگفته باشد عیب و حسنش نهفته باشد یا یک همچین چیزهایی! اخیرا در راستای برابر سازی زن و مرد خانم رهنورد خود را مصادیق ضرب المثل های مردانه تبدیل کرده. بگذریم بسوی حرف اصلیمان معنای این سخن ایشان میشود مردم ایران با توجه به ملاک های سنتی که نشان دهنده عدم رشد سیاسی و فکری مردم است رای میدهند که اولین ماحصل چنین نگاهی یعنی ملت ایران فاقد شعور ملاک یا عقلانیت برای دادن رای هستند. دومین ماحصل این سخن نشان دهندهء نگاه حضرات به مردم ایران است که هنوز مردم را موجوداتی عقب افتاده با نگاهی عقده گشا تصور میکنند؛ که همچون عصر جاهلی به دنبال تسلط قومیتی خویش هستند. سومین ماحصل این سخن تناقض درونی این حضرات است. در حالیکه اینها دم از جامعه مدنی و توسعه سیاسی میزنند چنین نگاهی به مردم ناقض شعارهایشان هست. مردمی که بر اساس مسائل قومیتی رای دهند هنوز لایق پایین ترین سطح دموکراسی نیستند، بلکه لایق دولت اقتدار گرا بدون آادی سیاسی هستند. همان چیزی که هابز تصورش را داشت زیرا رای آوردن یک قوم میتواند به جنگ قومیتی بی انجامد. چرا رهنورد نفهمید واین سخن را گفت واضح است چون از علوم سیاسی به اندازه من لیسانسه هم نمی فهمد.
نکته مضحک ماجرا در این است خانم رهنورد این سخن را در مصاحبه با شبکه ای انگلیسی گفته؛ البته مجموعه یونایتید کینگدام از شکاف عمیق قومیتی رنج میبرد و حتی مرکز این اتحادیه یعنی انگلند نیز از اقوامی چون ساکسون، آنگلو ساکسون و نورمن ها تشکیل شده که با جنگ های قومیتی در تاریخ خود چندان نا آشنا نیستند. حالا تصورش را بکنید با حرف این خانم دکتر سیاست دان چشم آبی ها فکر میکنند ما در عصر جنگ های صلیبی زندگی میکنیم که هنوز اقواممان بر سر تصاحب پست و مقام در دولت مرکزی با هم  می جنگند! یا در افریقا هستیم که هر قوم به دنبال برکندن نسل اقوام دیگر باشد. چقدر وجهه عالی لز کشور ما می آفرینند. بعد میگویند سیاست خارجی و صحبت های احمدینژاد بوده که منافعی به دنبال نداشته. مر حبا به این هوش وشعور.  البته ایشان اگر کنکور هم میداد اصلاح نمیشد، زیرا لقمان حکیم به پسرش 40 وصیت میکند، که وصیت 41 چنین است؛ پسرم بدان که: لر اگر لقمان بود، آخرش چیز بود. (سانسور شد).

بقلم سوره

نگاه امام:
در زمانیکه بخاطر ارتداد رشدی ملعون قطع رابطه شد امام نامه ای نوشتند و گفتند: « ترس من از آن است که ده سال دیگر دانش آموختگان امروز علوم سیاسی و دیپلماسی بر مسند تحلیل بنشینند وبگویند چون بخاطر یک حکم اسلامی بازار مشترک فلان کشورهای مشترک المنافع برعلیه ما موضع گرفته اند پس احکام اسلام را باید تعطیل کنیم.» سال اول دانشجویی همین نامه را به درب اتاقم چسباندم چون من نیز ده سال دیگر یک دانش آموخته علوم سیاسی بودم! الغرض امام در پایان جنگ به ما گفت: « هرگز از قطع رابطه یا برقراری رابطه با کشوری خوشحال یا نگران نشوید.» پس ما نه به دنبال قطع روابطیم و نه الزاماً بهر طریقی جستجوگر برقراری روابط.


88/3/28
12:8 صبح

از سید ابولحسن موسوی تا سید میر حسین بنی صدر

بدست سوره در دسته امام خمینی، بنی صدر، شهید بهشتی، ولایت پذیری، میرحسن موسوی، هاشمی رفسنجانی، منتظری، منافقین، رجوی، آشوب های خیابانی

اوایل نظر براین بود بنی صدر خائن بوده است ولی با مرور زمان نظر گروهی برآن شد که بنی صدر احمقی بود که کمی زیادی بزرگ شده بود. کودن تر از آن بود که خودش بفهمد خیانت میکند. مغرور بود و فکر میکرد همان که خودش میکند صحیح تر است.
امام به او گفتند حب الدنیا راس کل خطیئه. آقای جوادی به میرحسین گفتند ذره ای هوس (+) خطر ساز است.
بنی صدر را مدیریتش میکردند، یعنی مسعود رجوی و دارو دسته اش دور او را گرفته بودند و دائم آمار غلطش میدادند. بنی صدر و اعوان و انصارش دائم به پاسداران حمله میکردند و در عین حال آنها را از بر هم زنندگان تجمعاتشان میدانستند. گمان میکرد هر بچه حزب اللهی که بر علیهش سخن میگوید حکم ماموریتی از سپاه یا حزب جمهوری اسلامی دارد. (+) کتک خوردن حزب اللهی ها از بنی صدر و اعوان و انصارش قصه ای مشهور است.  بنی صدر  بی هیچ صراطی مستقیم نبود. او با بهانه میدان نداشتن و اینکه مانع کارش میشوند دائم به دنبال امتیاز گیری بود. همین شد که او شد فرمانده کل قوا. امام هر چه کرد که بنی صدر از دایره انقلاب بیرون نرود ولی آدم مغرور فکر میکرد این نشانه بزرگیش است سر انجام بنی صدر فراری شد. آنقدر بد کرد که نمیتوانست دیگر بماند. یک بار دیگر هم گفتم امام سعی میکرد با مدیریت و مدارا بنی صدر را نگهدارد. اما بنی صدر نمیخواست در خط انقلاب بماند. انتظار داشت امام با او هماهنگ شود ونه او با امام.
میر حسین 20 سالی بود که بیشتر تحقیق میکرد. حضور اجتماعی جدی نداشت. بنی صدر هم در فرانسه اینگونه بود بیشتر اوقاتش به مطالعه وانزوا میگذشت. میرحسین خیلی خوب از بی قانونی احمدینژاد انتقاد میکرد. بنی صدر هم، کیش شخصیتی نوشته بود که همه مصداقش را خودش میدانشتند. جناب میر حسین هم این روز ها سخت شبیه فامیلشان بنی صدر شده اند. برخی میر حسین را مدیریتش میکنند.(+) موسوی  دائماً دم از خراب کاری این و آن بر علیه خودش میزند.(+) طرفدارنش شهر را به آشوب میکشند، اما انتظار دارند هیچ پاسخی نشنون.د گمان میکنند حق مشروعشان هست به آشوب کشاندن شهر. (+) خودشان جریان مقابل را مقصر آشوب میدانند که چرا بنا بر نظر آنها عمل نمیکنند و در مقابلشان ایستادگی میکنند. یادش بخیر بنی صدر انتظار داشت بهشتی از او طبعیت کند. بنی صدر از شورش ها حمایت میکرد و وایستادگی پاسداران را در مقابل این حرکات را نشانی از تمامیت خواهی، انحصار طلبی و خشونت گرایی نیرو های انقلاب میدانست. میرحسین نیز چنین میکند و حتی با موضعی مرموز از یارانش میخواهد که خود را در معرض خطر قرار ندهند! یارانش حتی به مراکز نظامی حمله میکنند(+) وهنوز حاضر نشده است که از آنان برائت بجوید یا نصیحتشان کند تا از این اعمالشان دست بردارند. (+) گویا در ته دل راضی است.  چه جالب تاریخ تکرار میشود. خودش مانند بنی صدر بی محافظ به میان حامیانش میرود که مثلاً من مردمی ام مردم با من مشکلی ندارند ولی دریغ از تحمل به یک مخالف. در گذشته بنی صدر با به شورش کشاندن خیابانها سعی در امتیاز گیری و به زانو در آوردن مخالفینش داشت. حتی برایش مهم نبود این آشوب ها چه صدمه ای به کشور وارد میکند. (+) موسوی نیز چنین میکند و مانند بنی صدر  گوشش به هیچ سخنی بدهکار نیست! انگار نه سخن رهبری را میشنود نه شورای نگهبان را قبول دارد (+)نه مستندی از تقلب  رو میکند. لازم است ایشان مملکت را بی آبرو کند و دشمنان انقلاب را خندان؛ چرا؟ چون همه چیز آنگونه که این حضرات توهم میکردند پیش نرفت. (+) چطور ممکن است ، 10 ملیون رای جابجا شده باشد! (+) میر حسین هم میداند رای نیاورده، حتی اگر صندوق ها ده بار شمرده شود. او مطمئن است که بهیچ روی به دولت نمیرسد. او به دنبال امتیاز گیریست. زهر چشمی میخواهد بگیرد. او و حامیان کوسه نشان و درنده خویش میخواهند دولت را از پیگیری اموری که شروع کرده باز بدارند. البته این نکته قابل اشاره است که بنی صدر نیز میخواست جریان انقلابی را با همین شورش ها از میدان بیرون کند. موسوی و حامیانش فقط میخواهند ارض اندامی کنند که نکند دستشان بکل از مملکت کوتاه شود. آری تاریخ انقلاب گویا یکبار دیگر در مقطعی فتنه انگیز افتاده، از یک جهت منتظری جدیدی متولد شده و از جهت دیگر بنی صدری تازه بوجود آمده.(+)(+)
آری یکبار دیگر تاریخمان تکرار شده و بنی صدری دیگر ظهور کرده که خودش هم نمیداند به کجا میرود وچه میخواهد. فقط خدمتتان عرض کنم آن روزها که اول انقلاب بود و منافقین بیش از ده هزار نیروی مسلح داشتند نتوانستند کاری بکنند. آن روزها که اوج جنگ بود و منتظری نیمی از نیروهای مسلح را وفادار به خودش میدید نتوانست کاری بکند. امام دوسال با بنی صدر مدارا کرد. امام دو سال با منتظری مدارا کرد. منتظری زمان نکند کاری که رهبر مدارا یش را کنار بگذارد وگرنه کینه های انقلابی که از بنی صدر و رجوی گریخته از وطن به دلمان مانده بر سرشان خراب میکنیم. البته این نکته را نیز بگویم میرحسین خودش انسان چندان بدی نبود ولی اطرافیانش هستند که او را به این منجلاب کشانده اند و بازیش میدهند درست مثل بنی صدر. نکته ای که رهبری نیز به او هشدار دادند که جنسش متفاوت از این حرف هاست. ولی وای به زمانی که او نیز مانند بنی صدر احساس کند چرا رهبری از او پیروی نمیکند. اگر احساس اصلی میر حسین بنی صدر نشان چیز دیگری بود از افرادی مانند فاجعه هاشمی و از حوادث اخیر بشدت برائت میجست، اما او نیز مانند بنی صدر گمان میکند که با این بلوای بپا شده به هدفش میرسد.(+)

خلاص


88/3/23
5:30 عصر

عبور از خط ترمیدور

بدست سوره در دسته امام خمینی، انقلاب اسلامی، احمدینژاد، ترمیدور، اشرافیت مسئولین، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب17 اکتبر روسیه

السلام
در بحث تئوری های انقلاب و جامعه شناسی انقلاب مبحثی وجود دارد به نام ترمیدور. نام یک ماه است در فرانسه. در این ماه اتفاق جالبی می افتد و انقلاب کبیر فرانسه بدست قشر رفاه طلب می افتد، گروهی که نه به آزادی مدنی اعتقاد داشتند نه به برادری و برابری!
هانا آرنت جامعه شناس زن آلمانی بحث ترمیدور را در انقلاب هایی که دارای جنبه های ایدوئولوژیک و فکری هستند را با مثال هایی عینی همراه کرده و تئوریزه میکند. او معتقد است که هر انقلابی سرانجامی چنین دارند. سه مرحله؛ مرحله اول انقلاب در  دست جناح میانه رو است، مرحله دوم جریان تندرو انقلاب را میرباید وشروع به پاک سازی میکند و مرحله سوم که در فرانسه در ماه ترمیدور اتفاق میافتد انقلاب بدست جریانات رفاه طلب میافتد. اینها از لحاظ رفتاری و آرمانی فرقی با قبل از انقلاب ندارند و تنها چهره ها عوض شده اند. این پایان انقلابی گری یک ملت و پایان حرکتهای انقلابی و مردمی است. منتها الیه آرمانگرای. از این مرحله به بعد حکومت انقلاب شباهتی وصف ناپذیر با پیش از انقلاب پیدا میکند. گروهی از علمای جامعه شناسی از مرحله ترمیدور تعریفی وصف ناپذیر میکنند که اینها واقع گرا و عملگرا هستند و کشور را از دست موج انقلابی نجات میدهند. برای مثال این موضوع را شما در روسیه نیز میبینید ابتدا انقلابی مردمی تزار را فراری میدهد ولی پس از آن در 17 اکتبرانقلاب به دست بلشوییک های تند رو می افتد ولی پس از مرگ استالین، خروشچف برژنف تا گورباچف همگی ظاهر حکومت را سوسیالیستی نگه میدارند در حالی که در پس حکومت همان اشرافیت به ظاهر انقلابی زنده میشود. دیگر روسای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی فرقی با تزارهای روسیه کبیر ندارند!
در ایران افرادی این تطابق را انجام دادند و جریان بازرگان را میانه روها و امام نیروهای خط امام بویژه حزب جمهوری اسلامی  را تندرو قلمداد کردند. ماه ترمیدور ما شمایلش یک کوسه است. همان زمانی که واژهء اقشار آسیب پذیر جای کلید واژه مستضعفین را میگیرد و الباقی حواث را شما بهتر از من آگاهید. دوم خرداد نیز همان تداوم راه عصر ترمیدور بود. البته مجال این سخن نیست تا توضیح بدهم که بازرگان نمیتواند نماد موج اول باشد؛ زیرا امام او را با تایید شهیدمطهری نخست وزیر کردند و مردم نیز اورا بواسطه حکمی که از امام داشت پذیرفتند وحتی پس از دور شدنش از خط امام موج مردمی انقلاب هیچگاه برای او دل نسوزاند. در حالی که در انقلاب فرانسه یا در تئوری ترمیدور اساساً موج اول انقلاب در دست جریانات میانه رو قرار دارد ولی با درگیری هایی انقلاب به تندروها میرسد. اما در مورد موج ترمیدور در ایران باید بگویم این حرکت رو به گذشته عملا اتفاق افتاد و بعد از امام گروهی گستاخ سعی در بوجود آوردن یک فضای اشرافیتی برای خودشان بر آمدند و بخاطر سوابق انقلابی این امتیازات اشرافی را حق خود میدانستند. اما همانطور که احتمالا شنیده اید خود انقلاب ایران از هیچ یک از الگوهای جامعه شناسی انقلاب پیروی نمیکند بشکلی که گروهی از تئوریسینها غربی بحث انقلاب شیعی را مطرح میکنند ویک الگوی خاص برای ایران قائل میشوند که مجال این سخن هم نیز نیست. پس ترمیدور ما نیز مانند ترمیدورهای دیگر انقلاب ها نمیتواند ما را به طور کامل از آرمانهایمان دور کند!
اما در در نظریه ترمیدور یک نکته خاص وجود دارد آنهم اینکه هر چند وقت یکبار موج انقلابی گری جامعه را فرا میگیرد و گروهی سعی در بوجود آوردن فضای ابتدای انقلاب را دارند که خیلی زود این موجها بخاطر عدم همراهی مردم شکست میخورند.برخی رای آوردن احمدینژاد را مصداق یک موج می دانستند که کمی طولانی شد. حتی بخاطر دو مرحله ای شدن انتخابات رای 17 میلیونی وی را متعلق به خودش نمیدانستند بلکه 10 میلیون از آن رای را "نه" مردم به به هاشمی قلمداد میکردند نه "آری" مردم به احمدینژاد.
اما با فضای بوجود آمده در قبل از این انتخابات و رویارویی جدی احمدینژاد با مخالفینش بعلاوه اتحاد میان دو جریان راست جدید(سازندگی) با چپ جدید(مشارکت ومجاهدین انقلاب) و حتی حضور کروبی به عنوان نماینده چپ قدیم با همراهی محسن رضایی به عنوان یک انقلابی مستهیل شده و اشرافی گرا فضا را به گونه ای کرد که تمام آرای ماخوذه دکتر اینبار هم آری به وی بود و هم نه به دیگر جریانات. اینبار همه انقلابی ترین رفتارهای دکتر را هدف قرار گرفته بودند و به برخی مشکلات اقتصادی نیز پیوندش میدادند. رای مردم به احمدینژاد نشانگر این است که مردم به آرمانهای اول انقلاب پایبند هستند، حتی اگر برخی مشکلات اقتصادی آزارشان بدهد. ما از عصر ترمیدور گذشتیم، ما از مرتجعین و واپس گرایان اشرافیت طلب گذشتیم. احمدینژاد مردانه نام آریستوکراتهای چپ و راست را برد بدون هیچ وحشتی. حال کسی دیگر نمیتواند به طور مستند انقلاب اسلامی امام خمینی را گرفتار موج ترمیدور بداند.
حالا یاد چهار سال پیش افتادم؛ مسجد پناهی، همان مسجدی که دائی شهیدم درآنجا کلاس قرآن داشت و ما یک جلسه با یکی از مسئولین ستاد احمدینژاد داشتیم. دفترچه ای به ما داد با عنوان دولت رجا. یک حکایت و تنها یک حکایت از آن دفترچه بهتر از تمام حکایاتات دیگر یادم مانده.

«شبی یکی از مسئولین شام مهمان ما بود، در منزل بحث رابطه با آمریکا پیش آمد و گفت: آقای احمدینژاد مردم از مشکلات اقتصادی خسته اند و دیگر تحمل جدال با آمریکا را ندارند. و من در جواب او گفتم: نه آقای ... این مردم نیستند که از مبارزه با امریکا خسته اند بلکه این مسئولینند که خسته شده اند؛ مردم هنوز در صحنه حضور دارند.»

والسلام


88/3/5
11:13 عصر

بسوی تل آویو و فراتر از آن!

بدست سوره در دسته حزب الله، دولت نهم، سید حسن نصر الله، جنگ33روزه، شهاب3، سجیل1، سجیل2، Sejjil-2، فاتح110

بسم الله و علیک سلام
 میدونم جو انتخاباتیه و حال و حوصله این حرفها را ندارید ولی؛ ولی 3 خرداد مصادف با عقب نشینی زودتر از هنگام اسرائیل از جنوب لبنان و آغاز فروپاشی ارتش جنوب (مزدوران لحد) هست. (یکی از اهداف اسرائیل در جنگ33 روزه اشغال دوباره این مناطق بود). در همین روزها به ابتکار و پشت کار دولت نهم سجیل2 هم با موفقیت آزمایش شد (خوب باید یکچیزی به این مناسبت مینوشتیم).
 القصه؛ گرچه رویای عقب نشینی حزب الله تا لیتوانی محقق نشد، ولی اگر هم موفق میشد با فاتح110 هیچ حاشیه امنی برای اسرائیل بوجود نمی آمد. وحالا اگر هم سیستم دفاع ضد موشکی امریکا در اروپا مستقر شود... تا آخر مطلب را بخوانید ببینید چه میشود!
سید حسن نصرالله میگفت: الی الحیفا، و الی ما بعد الحیفا، والی ما بعد ما بعد الحیفا.
کارشناسان میگفتند الی مابعد ما بعد مابعد حیفا میشود نیروگاه دمونا ویکی قبلترش تل اویو و الی ما بعد حیفا میشو بین حیفا وتل آویو.
محتشمی پور در آغاز جنگ 33 روزه در مصاحبه با شرق گفت: برد موشک های حزب الله 250 کیلومتر است. فکر کردم این حرف چه ارزشی دارد. در CNN یافتم از نظر غربی ها بیشترین برد موشک حزب الله 150 کیلومتر است. جای تعجب داشت این حرام لقمه های غربی همیشه روی این اعداد میگذاشتند ولی اینبار کمتر از منابع ایرانی میگفتند پس رمز و رازی در پس پرده بود.
با مراجعه به نقشه CNN و مقیاس نقشه در یافتم اگر حزب الله موشکی با برد 250الی280 کیلومترداشته باش در شرایط فعلی حتی غزه را هم میتواند مورد هدف قرار دهد! واگر حتی به ناچار تا پشت رودخانه لیتوانی عقب نشینی کند برد موشکهایش بازهم به دیمونا و تل آویو میرسد و در صورتی که تا جنوب بیروت عقب نشینی کند برد موشکیش هم چنان حیفا را که یکی از سه قطب اقتصاد اسرائیل است را در زیر آتش خود دارد؛ اما در مورد برد موشکی 150 کیلومتری مسئله به گونه ای دیگر بود و اگر حزب الله تا پشت لیتوانی عقب نشینی کند میتوانست تنها حیفا و مابین حیفا تل آویو رابزند.
هفته اول میگفتند نابودی حزب الله هفته دوم جنگ میگفتند خلع سلاح حزب الله و در هفته سوم گفتند عقب بردن حزب الله تا پشت لیتوانی. چشمشان را به برد 250 کیلومتری موشکهای فاتح110بستند تا توجیحی باشد برای عقب بردن حزب الله به پشت لیتوانی. که مثلاً بگویند حزب الله نتواند تل آویو را تهدید کند. زهی خیال باطل.
فاتح 110A از سال 2002 عملیاتی شده باوزن 3.5تن و لانچر زمین پرتاب (احتمالاً برای حزب الله سیلوی زیر زمینی) دارای سیستم سوخت جامد (پیشرفته) که با کلاهک متعارف 600 کیلوگرمی تنها 10 الی 20 متر خطا دارد. البته فاتح نکته ای دارد که سایر موشک های بالستیک ایرانی ندارند. آنهم سیستم هدایت الکترو اپتیکالی در کنار سیتم هدایت INS است.
 این موشک 8-9 متری همان ابزاریست که باعث میشد، حتی اگر اسرائیل تا لیتوانی را هم فتح میکرد هیچ چیز بدست نمی آورد جز ساختمان های سوخته تل آویو.
البته ایران خودش شهاب3 را داشت و مانند امریکایی ها که دائم روی یک سلاحشان تبلیغ میکنند روی آن مانور میداد. بنا به گفته منابع غربی شهاب 3(A) میتوانست کلاهکی  یک تنی حمل کند. ولی مدل(B) دارای کلاهک متعارف 700کیلو گرمی بود. والبته مدل های تکمیلیC و D که هیچ توضیحی در موردش داده نشده. اماشهاب 3 یک مشکل کوچک داشت سیستم سوخت مایع؛ که در نتیجه قبل از عملیات باید سوخت گیری شود؛ که وقت گیر است.
 حدود یک سال پیش ایران سجیل یک را آزمایش کرد و بدون آنکه ذره ای اطلاعات در مورد آن بدهد. اینبار سیاست ایران در مورد سلاح جدیدش به مانند سیاست روسها بود. نه طول نه عرض نه ارتفاع و نه حتی برد موشک. گفته شد نزدیک به 2000 کیلومتر. یعنی به اندازه شهاب3. اما سجیل یک، 2امتیاز داشت؛ سوخت دو مرحله ای(اولین موشک بالستیک ایرانی دو مرحله ای) آنهم سوخت جامد. در این صورت این موشک تنها چند دقیقه پس از دستور امکان شلیک شدن داشت. یک موشک همیشه آماده شلیک.
زمانیکه سفیر یک؛ اولین کاوشکر فضایی ایران پرتاب شد، منابع غربی شلوغش کردند که این یک موشک قاره پیما یا همچین چیزی بوده است. جواب ایرانی ها مشخص بود. خاصیت موشک قاره پیما به این است که بگویی دارم نه اینکه استفاده اش کنی. از میان اینهمه موشک قاره پیما هیچ کدام برای عملیات نظامی استفاده نشده است. ترس غربی ها از این جهت بود که اگر ما به این پیشرفت برسیم که موشکمان از جو خارج شود و به هدفش دقیق اثابت کند، تکنولوژی موشکی ایران به نقطه بی بازگشت میرسد. واین به معنای این است که شاهد شماره معکوس برای رسیدن ایران به تکنولوژی موشک های قاره پیما باشند.
 اما سجیل2 پا به عرصه گذاشت و یک موشک بالستیک ایرانی بود که از  جو خارج شد و به هدفش اثابت کرد با دایره خطایی کمتر از 30 متر (وزیر دفاع خطای این موشک را کمتر از شهاب3 دانست). در نتیجه این یک گام اساسی جلو افتادیم. احتمالاً اساسی ترین تفاوت سجیل-2 با سجیل-1(با برد تقریبی2000کیلومتر)، برد آنها میباشد. اگر تفاوت آنها در نوع کلاهک میبود حتماً با عنوان سجیل-B1 معرفی میشد.

 

پی نوشت:
1-موشک های بالستیک داری حرکت قوسی بوده یعنی به حالت نسبتاً عمود صعود کرده وبه حالت عمود سقوط میکنند که این مسئله باعث سرعت ماورای صوت کلاهک میشود در نتیجه انهدام آنها را توسط ضد مشک تقریباً غیر ممکن است(تا 1990 هیچ ضد موشکی بر علیه این موشک ها ساخته نشده بود).
2-سیستمINSیعنی دادن مختصات هدف به موشک و الکترواپتیکال یعنی موشک به صورت هوشمندانه هدف راشناسایی میکند.
3-سوخت جامد حجم کمتری میگرد و قابل ذخیره شدن است البته برای سوخته شدن سوخت در فراتر از جو منبع اکسیژن یا هوا نیز درون موشک کار گذاشته میشود.
4-موشک های بالستیک زیر 1000کیلومتر را تاکتیکی و موشک های بالستیک بالای 1000کیلومتر برد را استراتژیک(راهبردی) مینامند؛ که گونه دوم در سه دسته میان برد(1000 تا 3500) کیلومتر و دوربرد (3500 تا 8000) کیلومتر و قاره پیما(8000+) برد تقسیم میشوند.
5- درصورتی که موشکها از جو خارج شوند هیچ ضد موشکی در بیرون جو بر آنها موثر نمیشود؛ تمام پروژه جنگ ستارگان رونالد ریگان سعی در ساخت رهگیر ما ورای جو موشک های بالستیک قاره پیما بود که توسط بوش نیز به راه افتاد ولی جز تبلیغات پوچ نتیجه جدی نداشت.
6- بهانه آمریکا برای استقرار سامانه پاتریوت در لهستان رهگیری شهاب3 ایران بود و حالاکه سجیل2 از جو خارج میشود و بعد عمود به هدفش اثابت میکند، این بهانه از سکه افتاد.(البته در صورت جدی شدن مسئله پاتریوت ها احتمالاً روسیه نیز ایران را به S300 خود مجهز میکند؛ که این سامانه معادل پاتریوت محسوب میشود و در صورت حمله هوایی اسرائیل بشدت موثر عمل میکند. در همین رابطه قرار دادی منعقد شده که روسها منتظر عملکرد امریکا در مورد سامانه دفاع موشکی در شرق اروپا هستند). گرچه پیش از این هم اعلام شد پاتریوت ها نمیتوانند شهاب3 را رهگیری کنند وحالا دیگر عمراً. البته روسها پاتریوت ها را تهدیدی برای اسکندر های میان برد خود میدانند.
7- احتمالاً برد سجیل2 بیش از2000کیلومتر و تا حدود 3500 کیلومتر افزایش یافته یعنی معادل اریحا2(موشک بالستیک اتمی اسرائیل) که در این صورت میتوان متصور شد که ایران با کمی توسعه در سیستم موشکیش(مثلاً سوخت 3 مرحله ای جامد) تا چندی دیگر حتی به موشک های بالستیک میان برد برسد .
حالا ما هم نیز میگوییم الی مابعد، مابعد تل آویو!!!

والسلام علی الی المجاهدین

 


88/3/4
11:54 صبح

موسوی، که بود! موسوی، که عوض شد!

بدست سوره در دسته امام، رهبری، میرحسین موسوی، انتخابات ریاست جمهوری، علی اکبر ولایتی، سازمان ملل، تخریب دولت نهم

نه سلامی و نه علیکی؛ گند بزنند به این انتخابات این دور که روزش شاهد ریزش یکی دیگر از نیرو های انقلابیم. صد حیف و صد افسوس.

القصه؛ وزیر خارجه رجایی بود، دو بار فرستاد قالیچه تجملی دفترش را برگیرند؛ نبود، گفت: مهندس چرا هی بچه ها میاند نیستی؟ خودش رفت قالیچه را به رجایی تحویل داد.
موسوی آدم خوبی بود. موسوی نخست وزیری بود که امام تایییدش میکرد. حتی مجلس با اکثریت آرا تصمیم داشت که میرحسین را استیضاح کند. امام به مجلس پیام داد اینکار را نکنید. البته هر چه صلاح میدانید ولی ابقای میر حسین به صلاح کشور است! امام به وزرای جناح راست که حاضر در کابینه میرحسین بودند دستور دادند که استعفا ندهید(که استعفا دادند و ولایت فقیه کشک بود)، بلوا و آشوب نکنید،  امام  دستور دادند که روزنامه رسالت را در جبهه ها توزیع نکنید. یکی از دلایلش مخالفت و حمله های کینه ورزانه اش به دولت بود. امام به هشت روحانی که دائم بر علیه میرحسین و جریان مطبوعش موضع میگرفتند تذکر دادند و نامه این تذهبونی نوشتند که هنوز محرمانه تلقی میشود. سرداران جنگی امام میگفتند اگر میرحسین برود سطون فقرات جنگ میشکند.
میرحسین با رئیس جمهورش اختلاف داشت ولی بعد امام تند نرفت، زمانیکه امام فوت کردند و امریکا به عراق آمده بود بعضی دوستانش سکوت ایران را در مقابل شیعه کشی عراق و حضور امریکا نشانه ضعف ایران در انقلابی بودنش، بعد امام میدانستند. اما آقا با استناد به میرحسین و هم کاری او بود که هم خطی هایش را ساکت کردند.
میر حسین آدم بدی نبود. بعد امام خود را وارد بازی های سیاسی نکرد. بهانه به این و آن نداد؛ دنبال بهانه گیری هم نبود. ماشینش تا 5 سال قبل پیکان بود بعدش یک پراید گرفت.
بعضی میگویند میر حسین زمان هاشمی و دولت سازندگی کجا بود؟ خوب میدانم لااقل کنار هم خطی های راستی واصولگرایانشان نبود. از اقدامات هاشمی دفاع نکرد بلکه انتقاداتی را مطرح ساخت. بگذریم همان روزگار هاشمی برای این جوجه دلسوزهای انقلاب وامام سطون لایتغیر انقلاب بود. مخالف هاشمی مخالف پیغمبر است را من فریاد نمیزدم، همین راست های اصولگرای امروز فریاد میزدند!(البت من های موتلفه که سخن دیگریست)
میگویند زمان خاتمی کجا بود؟ خب از اقدامات  تندروهای اصلاحات انتقاد کرد. همان ها که میخواستند همه را از قطارشان پیاده کنند. حتی من یادم است که اورا جیره خوار سران نظام لقب میدادند و این پرسش که زمان هاشمی او کجا بود از همان موقع شروع شد.
میر حسین آدم خوبی بود بعد امام معتدل تر هم شده بود. حتی در چند سال گذشته من بیاد دارم در مصاحبه هایی و گفت وشنود هایی هم خطی هایش را به بی انصافی در مورد دولت متهم میکرد.
این موسوی دیگر تمام شد...
قبل عیدی یکی از بچه ها که فوقش را گرفته بود و به وزارت کشور رفته بود و حسابی احمدینژادی بود پیامک فرستاد میرحسین: ما بجای حضور در نیویورک به رایزنی در اسلام آباد نیاز داریم.
حرف قشنگی بود در وهله اول. ولی  بعد گفتم شاید منظورش اینست که احمدینژاد بیخود کرده که هی به نیویورک میرود وهر سال آنجا سخنرانی میکند. درست بود که این استدلالش را قبول نداشتم ولی باز پوزخندی زدم: میر حسین هنوز هم عوض نشده! او هنوز هم مثل اول انقلاب سازمانهای بین المللی را قبول ندارد. با حضور در آنجا مشکل دارد. آنها را حربه کفار میداند. معتقد است که ما باید حرفمان را بزنیم ولی حرف نشنویم. حتی این مواضعش همیشه باعث تنش میان او و ولایتی(وزیر خارجه اش) میشد! اما زمان گذشت...! و چرا عوض شدی سید؟
مهندس عوض شدی. دیگر خودت سیاه کار شدی واز سیاه کاری دوستانت در مورد دولت حرف نمیزنی.
گفتم شاید ماموریتی دارد. باید اپوزوسیون را به پای صندوق بکشاند. کسانی که هیچ جور به جمهوری اسلامی رای نمیدهند را هردوره باید با کاندیدایی پایی صندوق ها  آورد. برای همین بود که معین، نه معیین! تایید شد!؟ و حالا بهترن گزینه شاید میرحسین است!  تمام گزینه هایی که حتی عدالتخواهند ولی از عدالتخواهی جناح راست خسته اند را پای صندوق کشاند. گفتم شاید ماموریت دارد آراء گمگشته را جمع کند. اما موضع گیری در برابر بیانات رهبر!؟
حالا معنای سخنش را میفهمم. او منظورش این بوده که هیچ طور پا در کفش ابر قدرتها نکنیم. مهندس جان، تو خودت نیستی تو عوض شده ای تو که از همه در آن سالهل تندرو تر بودی! همیشه ولایتی داشت زور میزد صحبت های تند تو را علیه سازمان ملل جمع و جور کند. چرا تو سخن امام را 25 سال دیر فهمیدی؟ یادت هست یکروزگاری مسائل پشت پرده سیاست خارجی را آنقدر رک بیان کردی و کردند که ولایتی میخواست استعفا بدهد وبرود؟ امام به ولایتی فرمودند از بی تجربگی است که این حرفها را زدند. یادتان هست یکروز هم  حزبی هاتان بعد امام داشتند دستی دستی کشور را به یک جنگ خانمان برانداز میکشاندند؟ حالا همانها عشق رابطه شده اند! ولی تو که جیره خوار این و آن نبودی. حالا ناگهان یادت افتاد احمدینژاد موجب وهن نظام است؟ گفتن حرف حق شده است وهن نظام! پس تو خودت چه بودی؟ حتما موهن! تو خودت را فراموش کردی؟ یا انقلابی بودن وانقلابی زیستن را؟ یا حرفهای رهبر را که گفتن حرف حق در تریبون جهانی آبرویمان را که نمیبرد هیچ؛ این حرفها بغض فرو خورده بسیاری در جهان است و دیگران از ما یاد میگیرند. بهر حال جناب آقای موسوی من حرفم یک کلام است، این حرف را امام به شما زدند تا زیاد تند نروید نه اینکه دیگر هیچ حرف حقی را نگوییم وسر درلاک خود کنیم! فکر میکنی اگر سرت را زیر برف کنی آمریکا میگذارد تو راحت با اسلام آبادت رایزنی کنی؟

فعلاً همین

بعدالتحریریه: به خاطر ضعف برداشت بعضی از دوستان به نکات زیر اشاره میکنم.

1-این مطلب فقط ناظر به تغییر نگاه میرحسین از مبارزه با امپریالیسم به سکوت در مقابل آن است. که این تغییر موضع نیز در مقابل بیانات رهبری و بعد از صحبتهای ایشان در دفاع از عملکرد احمدینژاد در کلمبیا و ژنو صورت گرفت.
2-در مورد حضور تندروهای چپ و کارگزاران در کابینه میرحسین حرف زیاد است؛ وقت بیانش نبود.
3-از لحاظ ظاهری دولت نهم با خواسته های جریان آقای میرحسین در مورد عدالت و رسیدگی به محرومان سازگار است ولی دولت ایشان گرایش سویالیستی هم داشت؛ جای بیانش نبود. ولی ناگهان ایشان نیز بطور جدی رنگ عوض کرد حرفهایش جنس دیگری یافت.
4-میرحسین در این 20 سال همیشه از گوشه به سیاست نظر انداخته و در حاشیه سخن رانده که البته از نظر امام این سکوت خود مصداق تحجر میشود(از نظر امام تحجر در رعایت دقیق امور مذهبی نیست؛ بلکه در عدم انجام تکالیف اجتماعی-دینی است) اما در مقایسه با کسانی که در این 20 سال دائم به دنبال متشنج کردن اوضاع بودند من سکوتش را بیشتر میپسندم(اگر این سکوت تنزه طلبی نباشد بلکه پرهیز از آلودگی به بازیهای سیاسی باشد)

5-ماجرای مخالفت امام با تعویض میر حسین بعد از  نامه نظامیان صورت گرفت که بیان شده بود در صورتیکه مدل اقتصادی دولت عوض شود مسلماً با بحران روبرو میشویم و امام تاییدش کردند.
6-امام همیشه سعی در اصلاح میانه نخست وزیر ورئیس جمهورش داشتند، ولی من نگفتم که میرحسین به رئیس جمهورش آزار نرساند. بلکه اشاره کردم بعد از فوت امام بسیاری بدشان نمی آمد جدال خامنه ای-میرحسین راه بیاندازند؛ که اولین حرکتشان بحث نبرد با آمریکا بود که میرحسین از جدال با رهبر پرهیز نمود و من این مسئله را در خلال صحبت های رهبری در جلسه با سران چپ دریافتم.


88/2/27
10:47 صبح

احزاب پادگانی

بدست سوره در دسته قانون اساسی، امام، رهبری، بسیج دانشجویی، سپاه پاسداران، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نظامیان و انتخابات، حزب جمهوری اسلامی، ولایت پذیری، انتخابات

بسم رب الشهداء


پرده اول : امام برتر از همهء تحلیل ها
* میگویند وضع مملکت بحرانیست! نمیدانم وضعیت امروز کشور بحرانی تر است یا وضعیت ابتدای انقلاب؟ ما سی سال بحران داشتیم؛ تمام این سی سال هر ماهش هر سالش مسائلی خطیر گریبان گیر کشور بود اما این دلیل نمیشود به بهانه حساس بودن اوضاع کشور از اصول تخطی کرد.
* میگویم شاید ندانید در اولین پیش نویس قانون اساسی ایران نامی از ولایت فقیه برده نشده بود. ولی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به صورت منسجم با حرکت های گسترده تبلیغی، سخنرانی در دانشگاه ومساجد مردم را به این موضوع آگاه وحساس کردند تا پشتوانه ای شد که فقهای مجلس خبرگان قانون اساسی بتوانند با حمایت مردم این اصل را در قانون بگنجانند که هیچ؛ جزو اصول لایتغیر قانون اساسی نیز قرارش دهند. اما با گسترش حرکت زد انقلاب در مناطق مختلف نیروهای مذهبی بطور گسترده جذب کمیته و سپاه شدند با آغاز بحث انتخابات ریاست جمهوری امام از نظامیان خواست از حضور در عرصه سیاست دوری کنند! آری اینچنین شد که شهیدانی چون بروجردی ، علم الهدی و خیل عظیم نیروهای معتقد، به فرمان امام لبیک گفتند و از سازمان مذکور جداشدند وسازمان بدست اهل سیاست افتاد. مهم این است از بچه های انقلابی کسی نگفت من میدانم شرایط بحرانیست در نتیجه ماهم باید در سازمان باشیم وهم در سپاه! یا کسی بهانه نمی آورد که سپاه یک تشکیلات شبه نظامیست نه نظامی و حتماً منظور امام ارتش بوده! فرمان امام برای بچه های انقلابی مقدس بود وکسی مجادله نمیکرد، دلیل تراشی نمیکرد . (ارجاع به پاراگراف دوم وسوم بیانیه سپاه).
* باز بیاد دارم که حتی امام مانع حضور نظامیان در حزب جمهوری اسلامی شدند؛ حزبی که در آن زمان از هرگروه و دسته ای به ایشان نزدیک تر بود. مسئله عدم دخالت قوای مسلح ونظامیان در عرصه سیاسی همیشه مورد تاکید حضرت امام قرار داشت و نه در یک بیانیه بلکه پیش از هر انتخابات امام به نظامیون متذکر میشدند. حتی بهنگام مباحث مربوط به نخست وزیری امام مانع دخالت مستقیم آقایان در سیاست شدند و تنها از طریق امام توانستند نظر خود را به گوش مجلس وجریانهای سیاسی برسانند.
پرده دوم: هوچی گری و فرا فکنی
* در چند وقت گذشته بحث دخالت نظامیان در انتخابات یکبار دیگر قوت گرفته است. سپاه در بیانیه ای  رسماً دخالتی در انتخابات را تکذیب نموده است.من میدانم در انتخابات ریاست جمهوری پیشین؛ این نهاد نظامی مدت کوتاهی پیش از انتخابات اقدام به تغییر رویه در قطع حمایت از قالیباف و حمایت از احمدینژاد نمود و که این حرکت عملاً دخالت آقایان را در انتخابات آشکارتر نمود.
* حتی بیاد دارم پس از انتخابات زمانی که فاطمه رجبی(دوانی) به این اقدام سپاه اعتراض کرد(که خود جای تعجب داشت) سپاه ادعا کرده بود نظر رهبری درباره دخالت نظامیان در سیاست متفاوت از نظر امام است!!! وحتی ایشان این نکته را متذکر شده اند (بدون ارائه هیچ سندی) و زمانیکه مستقیم میپرسیدیم: کِی؟ میگفتند در یک جلسه خصوصی نظرشان را عوض کرده اند. درباره دلایل لزوم دخالت سپاه در سیاست و انتخابات نیز بهانه می آوردند و به گفته های ساموئل هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی استناد میکردند؛ «که گفته بود باید از دخالت نظامیان در سیاست جلوگیری شود».من فکر میکنم عجیب است که حضرات خط خود را از هانتینگتون میگیرند نه از امام وجانشین خلفشان رهبری. این در حالیست که هانتینگتون در پیش فرض کتابش راه های مقابله با حکومت های توتالیتار و دیکتاتور مآب را متذکر شده بود! وآیا سردارن بی سواد؛ جمهوری اسلامی را معادل حکومت های توتالیتر میگرفتند، که لاجرم خلاف نظر هانتینگتون عمل میکردند؟(بنقل از مجلات وبولتنهای داخلی)
پرده سوم: شاهدان خاموش
 و اما بعد از جنگ بهانه تراشی ها شروع شد وهر دوره به بهانه حساس بودن امور کشور یا خطرناک بودن رای آور یکی از کاندیداها برخی از نیروهای نظامی به سیاست دست میزدند.  من هنوز بیاد دارم تلاش های حفاظت دانشکده افسری را برای رای نیاوردن خاتمی در سال 76.
من در بسیج دانشجویی شاهد بودم که نظامیان تمام تلاششان را میکردند تا یک کاندیدا رای بیاورد. در این میان شاخص ترین افرادی که من به عینه دیدم که سعی در تبلیغ برای یک کاندیدای خاص را داشتند؛ سرهنگ، مسئول حفاظت ناحیه و سردار، مسئول حفاظت منطقه بودند. همین مسئله باعث شد که طرفداران کاندیداهای دیگر از بسیج اخراج شوند؛ تنها به بهانه فعالیت سیاسی دربیرون از بسیج.
پرده چهارم: بسیج منهای سیاسی بازی یا ولی بسیجی منهای سیاست دانی؟!
* امام میگفت «بسیج میقات پابرهنگان و مستضعفان جهان است. بسیج مدرسه عشق است.» امام میگفت «باید بسیج جهان اسلام در فکر تشکیل حکومت بزرگ اسلامی باشد واین شدنیست.» امام میگفت «اگر برکشور نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد، چشم طمع دشمنان از آن دور خواهد شد و الا هر روز باید منتظر حادثه بود!» (این مورد آخر را در 4سال گذشته بدرستی تجربه کردیم که شدنیست)
* براستی چنین بسیجی را میتوان بدون بازوی سیاسی متصور شد؟ جواب مشخص است خیر. بسیجی بودن، بسیجی زیستن، بسیجی سیاسی بودن نیازی به استفاده از تجهیزات بسیج، فضای بسیج یا هماهنگی در غالب بسیج ندارد! ما در انتخابات قبل شاهد بودیم خیلی ها بسیجی وار برای احمدینژاد تبلیغ میکردند ولی حتی یکبار پایشان را در بسیج دانشگاه نگذاشته بودند!
* یک بحث حاشیه ای. اما تکلیف نیروی مقاومت بسیج مستضعفان_یک سازمان شبه نظامی بود_ یا سازمان های زیر مجموعه ومرتبط با آن چیست؟ یا سازمان های صنفی که تحت عنوان بسیج شکل میگیرند؟ فرماندهان کل سازمان ها سرداران سپاه هستند. کادر های اداری نظامیان سپاه هستند و نیرو های مسئول در بدنه بسیج به عنوان یک سازمان صنفی یا نظامی حکم از سپاه دارند( حتی بسیج دانشجویی که ادعا میشود تشکل دانشجویی ست). حتی در صورت تخلف به دادسرای قضایی نظامی ارجاع میشوند. مشخص است همان گونه از نام سازمان بسیج پیداست بسیج دانشجو، بسج هنرمندان، فرهنگیان یا غیره همگی مشخصاً زیر نظر افراد نظامی هستند و از اموال عمومی(بیت المال) بهره میگرند و باید از حمایتِ یک کاندیدای خاص پرهیز کنند که هیچ کادرهای بسیجیشان نیز نباید مانند تشکل های صنفی دیگر در غالب بسیج فعالیت انتخاباتی بکنند. واگر نیروهای بسیجی این سازمان ها میخواهند فعالیت انتخاباتی بکنند باید خارج از محیط بسیج باشد(زیرا فعالیت انتخاباتی همانند فعالیت حزبی در راستای حمایت از یک فرد یا جریان خاص شکل میگیرد).
پرده آخر: دردسر؛ یا همان بعد التحریریه سوره
سلام آخر؛ واقعاً فکر میکنیم ولایت فقیه چیست؟ آیا ابزاریست برای سرکوب مخالفانان؟ آیا وسیله ایست برای زیر سوال بردن هرکس که بمانند ما فکر نمیکند؟ آیا ولایت فقیه تنها معیاریست تنها برای نقد دیگران؟ یا شایدم ولایت فقیه یکی از اصولیست که ما باید خود رابا آن بسنجیم! خود را با آن تنظیم کنیم. به عبارت دیگر یک سوزن به خودمان بعد یک جووالدوز به مردم بزنیم. نه اینکه هرجا بنفعمان بود از آن ولایت دم بزنیم وهر کجا که لازم بود دورش بزنیم!!! ما باید همه جوره از اصولمان پیروی کنیم در غیراین صورت قصور گرا خواهیم بود نه اصولگرا. افسوس و صد افسوس که ما تنها دم از اصول و ولایت فقیه میزنیم و هر کجا که خود صلاح دانستیم با بهانه جویی همان میکنیم که خودمان  میخواستیم! اگر میگویند کار سیاسی نکردیم دروغ میگویند. اگر میگویند کار سیاسی نباید بکنیم؛ قبل تر چیز دیگری میگفتند. اگر میگویند بسیجیانمان در غالب بسیج کار سیاسی نمیکنند بازهم... اما اگر میگویند پیرو ولایت فقیه هستیم راست میگویند تا البته تا جایی که منافعشان تامین شود!
اما گفتن این حرفها چه فایده؟ حضرات همان کار رامیکنند که دلشان بخواهد وکاری هم نه به قانون دارند ونه به رهبری . فوقش چهارتا دروغ میگویند که آقا خودشان گفته اند، البته در جلسه ای خصوصی! یا تکذیبیه صادر میکنند علنی، اما در بولتنهای داخلی حرف دیگری میزنند و سیاسی بازیشان را توجیه میکنند.اما گفتن این حرفها هم از جانب بنده تنها دردسر دارد برای خودم  ولی باید گفت. شاید بگویند این حرفها دشمن را خوشحال میکند؛ خوب میگویم کاری نکنید که گفتنش دشمنان را خوشحال کند.

 

خلاص


88/1/27
12:0 عصر

اندر معانی رجل

بدست سوره در دسته آیت الله خامنه ای، قانون اساسی، شهید بهشتی، شورای نگهبان، رئیس جمهور، حقوق زنان، رئیس جمهور زن

اندر معانی «رجل»
بسم اله و سلام، احوالتون؟
رئیس جمهور زن، بودن یا نبودنش؛ مسئله این است که بالاخره معنی کلمه رجل مرده یا شامل زن هم میشه؟
براستی در مورد اصل 115 قانون اساسی ابهامی وجود داره؟ هر دوره قبل از انتخابات بگونه ای فضا سازی میشود که گویا ابهامی در قانون اساسی است. برای کشف پاسخ این سوال باید به قول حقوق دانان به قانون گذار رجوع کرد. شهید بهشتی بدرستی معمار قانون اساسی ایران لقب گرفته؛ که بعد از تصویب این اصل از قانون اساسی خود در مصاحبه ای گفت: « نظر من بر این بود که بر اساس آیهء شریفه ( رجالٌ صدقوا ما ...) مصداق کلمهء رجل را هم مرد و هم زن در نظر بگیریم ولی نظر دوستان چیز دیگری بود؛ که نظر دوستان رای آورد و تصویب شد.»
جدای از منظور قانون گذار باید خدمت دوستان عرض کنم نظر رهبری بر اساس خود قانون اساسی در تفسیر قانون اساسی تعیین کننده نمی باشد، و در عمل نظر ایشان فقط میتواند به صورت نظر مشورتی مورد توجه قرار گیرد. حال چه ایشان نظر شهید بهشتی را درست بدانند یا چه نظر مصوب مجلس خبرگان قانون اساسی را. البته تفسیر قانون اساسی بر عهدهء شورای نگهبان است که در عمل این شورا نظر تفضیلی خود را با نظر رهبری هماهنگ میکند، ولی از لحاظ حقوقی لازم نیست حتماً بنا بر نظر رهبری قانون اساسی را تفسیر کنند. ضمناً شورای نگهبان مختار است هرگاه که خواست تفسیر کلمهء رجل را به زنان نیز تعمیم دهد و برای تفسیر جدید از قانون نیاز به اجازه کسی ندارد.
در پایان باید از تلاش نویسنده فصل انتظار برای کشف حقیقت تشکر کنم و امیدوارم گستاخی مرا ببخشید ولی لازم میدانستم هم به نظر شهید بهشتی اشاره ای کنم و هم در مورد سیستم تفسیر قانون اساسی. ضمناً این یک بحث حقوقی، تاریخیست و به نظر شخصی بنده ربطی ندارد. یاعلی مدد

بقلم سوره


88/1/25
12:13 عصر

آوینی شهید نشد! آوینی را شهیدش کردند!

بدست سوره در دسته شهید آوینی، مجله سوره، جریان شناسی، گل آقا

بسم اله و سلام
درباره دور خوردن شهید آوینی از طرف جناحین سیاسی چپ و راست ( به قول گل آقا: که مانند دو تیغهء قیچی با هم ستیز دارند؛ ولی هیچ گاه هم را نمیبرند) چند تا لینک جدید میذارم. علت تاخیر در گذاشتن لینکها اینه که از اونروز تا حالا طول کشیده تا مجلهء مورد نظر را پیدا کنم.(آخر فهمیدم تو کشویه میزم بوده نه تو آرشیو مجلاتم)
در چنبره سیکل بسته ها لتگریو!
آقای سردبیر به خدا هم فکر کنید!
شعارشان خانه نشین کردن آوینی بود!
شاید به نظرتون طولانی برسه ولی باور کنید ارزش چند بار خواندن را داره! این نمونه از اینکه حضرات هر وقت به خواهند با هرکسی هرجوری که میلشان باشد برخورد میکنند و به راحتی هر صاحب نظری را از دایرهء معرفت خارج میدانند و به او تهمت میزنند.
یا علی-والسلام
بقلم سوره

88/1/23
8:0 صبح

شهدایی که من میشناسیم...

بدست سوره در دسته شهدا، فرهنگ شهادت، امام حسین(ع)، گلایه ها وانتقادات، امام خمینی

بسم اله وبالله وعلی امت رسول الله
باید بگم بعد از مدتی توفیق بخاطر کاربرای شهداء و برای شناخت شهادت، قلم زدن در این مسیر برایم کمی سخت شده _ بخاطرهمین تایپش کردم_ بخطر اینکه نمی توانم مانند گذشته راحت اظهار نظر کنم.
سربه سر بادیه بازار هیاهو شده است                 سنگ گور شهدا سنگ ترازو شده است
من از ابتدا باید بگم که با هرگونه تقصیم بندی شهداء زبیخ مخالفم.
دقت کرده اید تواین چندسال بعد جنگ آقایان یادواره شهدای را نیز اسیر طبقه بندی های پوچ اجتماعی(شما بخوانید اشتباهی) خود کرده اند!!؛!(2علامت خطر ویک علامت تعجب) به عنوان مثال به این تیتر توجه کنید: « یادواره شهدای 500 سردار و5000هزار شهید شهرستان فلان» ؟؟؟
یا مثلاً میخواستن بگن اصفهان_همین شهر خودمان رامیگم_خیلی  سردار پرور بوده!!! «یادواره سرداران شهید» راگرفتند.
این تقسیم بندی ها روی شهدا کاملا زائیده فکر منحرف ودنیا طلب آدمهایی است که اگر با آنها رو در رو حرف بزنی خواهی دید که کاملا خود را از مردم بالاتر میبینند_ خودرا ولی نعمت انقلاب ومردم میدانند_ انگار نه انگار همون شهدایی که ازشون دم میزنند اخلاص داشتند_ادعا نداشتند_ رئیس وفرمانده(بخوانیدفرمون بده) نبودند- در پست ومقام خود را مسئول(مورد سوال هم ازناحیه خدا و مقام بالاتر و هم پاسخگو نسبت به مردم) میدانستند.مثلاً فلان سردار میخواهد بگوید من مدیریتم عالی است و فرماندهی در خون من است (عین جمله بنده خدا این بود:مدیریت در ‍‍‍‍ژنم من است X-Y-Z همه در فامیل ما سردارند من هم همینطور) پس چنین آدمی برای توجیه خود باید اسطوره های فرهنگی راهم طبقه بندی کند!چه کسی به یاد دارد زمان جنگ مسئول گردان، تیپ یا لشگر را سردار صدا بکنند که حالا صدای سردار سردارشان هواست؟ این اصطلاحات دنیوی مال امروز دنیاست مال آن دوران و آن آدمها نبود-این را میدانم که میگویم –شهدا اهل این عناوین و القاب نبودند. در یک کلام گروهی به عمد دنبال سردارریزیشن(sardarization) کردن جنگ بودند..
القصه طبقه بندی شهدا کلاً غلط است واین کارها از همان آدمهایی بر می آید که روزی جنگ را سرداریزه میکردند وامروز میگویند شهدا همان آدمهای لات و لوت کنار خیابان بودند که جنگ متحولشان کرد وشهید شدند(حالا چرا تغییر مواضع دادند؟ بماند که مجال این سخن نیست)گله بسیار است وفعلا جای گله کردن نیست_ این میان هم بودند دوستانی که لز سر دغدغه ویا از سر سادگی همین اشتباهات را مرتکب میشدند_ خوب و اما بعد...
اینهمه گفتیم و گفتند از شهیدان              شهیدان را شهیدان میشناسند
امادر طول چند سال فکرکردن و کارکردن پیرامون جبهه و شهداء ودیدن جدال میان آدمها خدمتتان عارضم که اگر میخواهید شهداء رابشناسید باید عنایت داشته باشید که همه آنها آدم بودن (باور کنید راست میگم) وبخاطر آدم بودنشان با هم تفاوت داشتند؛ ولی آنچه آنها رابه هم پیوند میدهد هدفی است که بخاطرش شهید شدند. در هرچه با هم متفاوت داشته باشند هدفشان و رهبرشان یکی بوده ما باید برای آن هدف جدال کنیم نه بر سر ظاهر شهدا؛ باید هدفشان را تبلیغ کنیم. در یک کلام مجید سوزوکی مهم نیست هدف و آرمانی که امام گذاشتند و او آدم شد مهم حرف ها واهداف آوینی است نه اینکه او کامران بوده یا مرتضی ( اگر از آدمهایی که اواخر با آوینی بوده ان بپرسید میشنوید که آوینی ازگذشته اش  یاد نمیکرد واین علت داشت) ؛ فرهنگی که آنها را هدایت کرد آن مهم است. ولی ما برسر حواشی با هم میجنگیم . تجربه 6 ساله من میگوید این جدل بکام هیچ یک از دوطرف نخواهد بود جز به بکام سوء استفاده چیها. برای درک راحتتر تفاوتها ویکی بود ناهداف دایره مثال را تنگتر میکنم مگر همه علما شبیه هم هستند؟یکی پی عرفان است ودیگری به دنبال فقه، کس دیگری هم سودای فلسفه بسر دارد.دیگری استاد اخلاق است و گونه های دیگر...
حال باید شهدا راهم به شکلی دیگر مثل علمای دین گونه شناسی کرد.البته این همگونه شناسی تنها برای شناخت است نه چیز دیگر. برای درک شهداست تا شباهت میان آنها رادرک کنیم و صدالبته تفاوت هایشان را...
من خودم شخصا با مطالعه زندگی نامه شهدا به عقل ناقصم رسید که شهدا انقلاب وجنگمان رامیتوانیم در سه دسته بشناسیم.بنا برنظرمن دسته اول وسوم همان دوگروهی هستند که درباره چهرهء آنها همیشه جدال بوده ودسته دوم اکثر شهدای ما رابه خود اختصاص داده اند.
دسته اول: گروهی از شهداءهستند که نه تنها صرفاًمحصول شرایط انقلاب وجنگ نبودند،بلکه از تاثیرگذاربر محیط اطراف خود نیز بودند!اینها همان هایی هستند که بعضی اوقات در مورد احوالشان میگویند مثلااز 14سالگی نماز شبش قطع نمیشد(درباره یک شهیدی این را شنیدم) یا مثلااز کودکی بدنبال کلاس قرآن بود..اینها همانهای هستند گاهاً پرداختن به آنها تن خیلی هارا میلرزاند که نکند شهدا دست نیافتنی وفرشته خو تبلیغ بشند.
اما لازم است بدانیم و تبلیغ کنیم که شهدایی این چنین نیز داشته ایم «بهشت را به بها دهند نه به بهانه»؛ شهدایی که از کودکی ویا از همان آغاز نوجوانی یا ابتدای جوانی در گیر خودسازی بودند وحتی اگر هم جنگ نمیشد اینها شهید زنده بودند یا به گونهء دیگری شهید میشدند.(فراموش نکنیم اگر کسی برای کسب لقمهءحلال ازمنزل خارج شود وبه هر دلیلی بمیرد بنابر معارف اسلامی شهید محسوب میشود البته اجرشهید میدان جنگ بیشتر است.) مَخلص کلام از زندگی شهدای بسیاری مانند شهیدزین الدین، شهید علم الهدی ،شهید کاوه وشهید کشوری وحتی شهدایی که مشهور نبودند میتوان به وجود این تیپ شخصیتی در میان شهدا پی برد. حتی اکثر این شهدا سیاسی نیز بوده اند و به دلیل مرتبهء خودسازی ودغدغهء اجتماعی داشتنشان آدم هایی تاثیر گذار برمحیط اطراف خود بوده اند مانند شهید بروجردی.
دسته دوم: به نظر بنده حقیر این گروه اکثریت شهدای جنگ وانقلاب را به خود اختصاص میدهد؛ شهدایی هستند که در زندگی شخصی آدمهایی بودند کاملا معمولی که شرایط جنگی آن روزگار وامتحانات الهی در آن مقطع ودم مسیحایی حضرت روح الله جان آن ها را به آتش کشید وآرام آرام یا ناگهانی به جمع مردان بی ادعای خدا پیوستند..آدمهایی کاملا معمولی که شرایط روحی در مقطع دفاع مقدس کاری کرد که بقول امام روح الله راهی که عرفا،شاعران وعلما در یک عمر میپیمایند را اینها یک شبه طی کردند واکثراً در سنین بین 15تا30 سالگی به مقام فناء رسیدند امااگر جنگ نمیبود وامام جان انسانها را بیدار نمیکرد شاید این مردمان انسانهای خوب ولی عادی میشدند که به زندگی روزعادی روی میآوردند(مثل بسیاری از مسلمانان فعلی)..
دسته سوم: که اینها هم مانند گروه اول مناقشه برانگیز شده اند. شهدایی که علی الظاهر تا قبل جنگ و انقلاب ارتباطی با اسلام و انقلاب نداشتند که هیچ؛ طرز رفتارشان نشان دهندهء انکار اخلاقیات هم بود. همان شهدایی مانند شهید مجید خدمت که  آقامسعود میگوید در محله به لات بازی شهرت داشته؛ همان شهید بزرگواری که رحیم پور تعریف میکرد که تمام بدنش خال کوبی با الفظ رکیک بوده ولی جزمچ پا چیزی از او باقی نماند که مایه شرمندگیش نزد همرزمانش شود. شهدای بسیاری ازاین قبیل میتوان ذکر کرد اما نباید 2نکته رافراموش کنیم. اول اینکه این بزرگواران اکثریت شهدای انقلاب را تشکیل نمیدهند پس نباید آن قدر برروی اخلاق پیشینشان تبلیغ شود که خدای ناکرده دلیل واستناد افراد برای توجیه خبط وخطای خودشان شود و یا حرمت شهدا شکسته شود (بیاد دارید که خانواده شهید خدمت از فیلم اخراجیها گله داشتند؟) واما دومین نکته مطمئن باشید برادران وخواهران عزیز، این علل الظاهر انسانهای ناصالح در دوران غفلتشان یک فعل مثبتی وجود داشته که خدا آنها را با عنایت خاصّه خویش اصلاحشان کرده. یاکاری کرده بودند ؛یا کاری را میتوانستند بکنند ونکرده بودند و  برای همین آدم شدند. (به یاد بیاورید شرم وحیای حربن یزید ریاحی را در مواجهه با تآنه زنیهای امام حسین«ع»).
سخن طولانی تر از آن شد که انتظارش بود لکن در پستهای کوتاه بعدی بعضی از استنادات ودلایل شخصیم برای بیان این گفتار خواهم آورد.اما باید از همهءشهدای اسلام از صدر تاکنون به خاطر قضاوت پیرامونشان همین جا حلالیت بطلبم.
والسلام علی عبادالله الصالحین

   1   2      >