یا بهانه ای برای سخن گفتن فی الباب اسلام ناب و اسلام امریکایی
اصلاً ما ایرانی با کجی مشکل داریم. مثلاً نگاه، منارجنبان اصفهان میلرزد و لی کج نیست. حالا خشت اول هم کج باشد تا ثرایا را ما میبینیم چه میشود. یا باری اگر کج باشد تا مقصد آن بار را میبینیم.
نفهمیدید مهم نیست، بهر حال. جناب آلفرد نوبل بنظر من آدم خیلی بدی نبوده. یک شیمیدانی که از راه ساخت دینامیت به شهرت و ثروتی رسیده بعد پشیمان شده امده اموالش را وقف کرده. اما وقتی خشت اول این ثروت از راه کشتار انسانها بدست می آید نمیشود انتظار داشت تا جایزه صلح نوبل نیز به منزل خودش برسد.
اصولاً هر غربی که با پنبه سر ببرد شایسته دریافت جائزه صلح نوبل است. مثلا شیمون پرز مخوف ترین صهیونیست اسرائیلی کتابی دارد با نام خاورمیانه جدید که اواسط دهه 80 میلادی چاپ شده. هرچه که صدا و سیمای ج.ا.ا در مورد طرح خاورمیانه جدید یا بزرگ، یا بزرگ جدید یا ... با این کارشناسان مفنگیش در کله تان کرده دور بریزید و این کتاب را بخوانید تابفهمید خاورمیانه رویایی امریکا و اسرائیل چیست و ما با چه موزیان مکاری طرفیم. جنگ نرم میخواهید یعنی این کتاب. استراتژی تغییر رفتار میخواهید یعنی این کتاب. تکرار سیاست آندلس1 میخواهید یعنی این کتاب. دشمنی تر گل ورگل میخواهید که از دیدنش دهانتان آب بیوفتد یعنی همین استراتژی پرز. خلاصه میکنم پوچ کردن ممالک اسلامی به گونه ای که به دلیل وابستگی اقتصادی اصلاً نتوانند به خود تکان بدهند و با کسی سرشاخ شوند. یعنی تبدیل فرهنگ مسلمانی به سرمایه داری + 17 رکعت نماز یومیه2. شرح کتاب طول میکشد دوست دارم یکبار مفصل برایتان بگویم اما حال مجال سخن نیست فقط بدانید که دوبی، مملکت سعودیه،عمان، کویت و حتی لبنان و اردن نماد این اسلامند. مثلا در لبنان و دبی اصلاً گمرکی وجود ندارد. و دولت اساس را بر بازار آزاد گذاشته است. هیچ چفت و بستی وجود ندارد. همه در پی بیزینس شب را صبح و صبح را شب میکنند. حال در کنار این طرفند اقتصادی آرام آرام مفهوم جهادی اسلام را نیز با راهکار های فرهنگی سست میکنم. یادم رفت بگویم در این کتاب حرفی از جنگ نیست بلکه با اقتصاد و فرهنگ مسلمانان را خانه نشین میکنند و بی تفاوت به اطرافشان. شکم و زیر شکم مسمان را سیر میکنند، مساجدالحرام ها(ضرار ها) باسنگ های مرغوب آلمانی میسازند ولی اساس اسلام را که بر جهاد، عدالت و توجه به اجتماع مسلمین است را نابود میکنند. خدایش را در حد بلعم و باعورا خدایگان شهوت و شکم پایین می آورند.
این کتاب و تلاش های پرز برای متقائد کردن دیگران در پیروی ازین طرفند برایش جایزه صلح نوبل را به ارمغان آورد. اگر میخواهید حالا که رهبری از جنگ نرم میگوید آلت چنین نبردی نشویم بجای آنکه فقط جنگ نرم را در انقلاب مخملین3 ببینید در این کتاب خطرناکترش را بچشم مشاهده کنید. اگر کم نبودند اصلاح (افساد) طلبانی که در آرزوی انقلاب مخملی بودند؛ کم نیستند اصولگرایانی(قصورگرایانی) که در چهارچوب این کتاب میگنجند و در راه تحقق آن تلاش میورزند بی آنکه نقشه خوانی بلد باشند و بدانند در سطون ها و صف های دشمن ایستاده اند. مسلم وقتی با این طرفند ارام ارام خودمان اختیار ممالکمان را به ناکسان بدهیم و در نتیجه جنگ و خون کمتری بپا کنیم برای نویسنده این کتاب جایزه صلح آلفرد نوبل را شایسته و بایسته است.
پرده دیگر جناب ژنرال آریل شارون بود. شارون و دسته اش به نتیجه دیگری رسیدند و لکن از حزب لیکود جدا شدند و حزب کادیما را ساختند. این نکته را متذکر میشوم که پرز از موضع نیل تا فرات عقب نشینی نمیکرد بلکه معتقد بود جنگ نرم موفق تر و موثر تر از استراتژی بنیامین نتانیاهو و حزب ایهود باراک است. اما شارون از رویای نیل تا فرات عقب نشست و تز اسرائیل کوچک و لی قوی و مقتدر و پایدار را داد و در راستای هم چین تزی از سرزمین حماس(Hamas Land) عقب نشست. گرچه این عقب نشینی به مزاج کمیته نوبل خوش آمد ولی چون ابر صهیونیست های جهانی حرکتش را نپسندیدند اورا به سرنوشت فرمانده خلفش موشه دایان مبتلا کرده و سرش را خودشان بریدند. دایان نیز وقتی فهمید ادامه جنگ با اعراب فایده ای ندارد عقب ننشست ولی با اعراب صلح کرد . صلحی به این معنا که ما از مصر(یا نیل) بیشتر از این نمیخواهیم . همین بس است. این حرکت صهیونیستها را عصبانی کرد تا شین بث پرده بردارد که موساد یک صهیونیست تند رو را برای ترور وی تحریک کرده....سرانجام دایان یک چشمی را درکتب تاریخ مطالعه کنید. گرچه فکر نکنم بتوان مشخص کرد شارون دقیقاً در چه تاریخی فِرت شده. صهیونیسهای تند رو خواستند با ممتد کردن زمان مرگش سرنوشت او را بیشتر از قبلی در اذهان باقی بگذارند.
هر حال شارون نیز به جمع کاندیدا های نوبل پیوست ولی چون نتوانسته بود دل ابر صهیونیست های جهانی را بدست آورد...جایزه را هم بدست نیاورد تا باخود بگور ببرد. حتی استیون اسپیلبرگ هم که چنین تزی را در فیلم مونیخ مطرح کرده بود فقط به عنوان کاندیدای صلح نوبل معرفی شد نه برنده جایزه.
امروزه روز نیز باراک حسین اوباما برنده شد. باراک حسین که نام حسینش مرا به یاد همسایه ملعونمان صدام حسین می اندازد. و ازدواج کوتاه مدت پدر مثلاً مسلمانش با مادرش من را بیاد این نکته می اندازد که امام همیشه صدام را صدام تکریتی خطاب میکرد. امام مدتی در عراق بود و میدانست خطاب کردن صدام با پسوند تکریتی یعنی تعنه حرامزاده زدن به او و این از زیرکی سیدروح الله بود. پرسشم اینست که واقعاً مادر اوباما با پدرش ازدواج موقت کرده؟ یعنی یک زن سفید نامسلمان امریکایی با یک عربزاده سیاه حاضر شده محرمیت چند ماه بخواند و فقط 6 ماهه زندگی کند و با علم به اینکه این زندگی کوتاه است باز باردار شده، یا اینکه شهوتیو لذتی و بعدش باراک کوچولویه پدر ندیده!!!
باراک بواقع شایسته این جایزه بود کسی که با پنبه سر ببرد به واقع لایق جایزه صلحیست که با پول دینامیت های قاتل انسانها بدست آمده. ولی بدانید که مسلمان زاده بودن مهم نیست که دجال از نوادگان ابوسفیان و معاویه ایست که هر دو نماز میخواندند و زکة میدادند ولی دلی به اسلام نداشتند.
مسلمان بودن هم مهم نیست که آن پیر سفر کرده خمینی کبیر جنگ ما را جنگ میان اسلام ناب و اسلام امریکایی خواند و هشدار داد که چنین جنگی تازه شروع شده است و از مقدس مآبان بی شعور حوزه های علمیه و دانشگاهی سخن به میان آورد که در جبهه دشمنانند و بس.4
و اما من با جمله ای از سید مرتضی آوینی حرفم را ختم میکنم:
نبرد پایان بشریت نه نبردی میان اسلام و کفر یا اسلام و صهیونیسم یا اسلام و گرایشات دیگر. بلکه نبرد پایان بشریت نبردی میان دو قرائت از اسلام است، قرائت اسلام ناب و اسلام امریکایی، اسلام محمدی و اسلام ابو سفیانی و من یک ساعت از ین نبرد را به هزار لیلة القدر نمیفروشم...5
..................
پی نویس ها :
1- جواهر لعل نهرو نخست وزیر فقید هند در جایی میگیود: مسیحیان آندلس ر ا با زن و شراب از مسلمانان غصب کردند.
2- اصطلاحی که علامه محمد رضا حکیمی دائم به کار میبرد و از آن گلایه میکند.
3- مطلب مرتبط (+) و تذکری صد البته مهم.
4- جهت اطلاع از متن کامل هشدار های امام به نامه پزیرش قطعنامه 598 (+) و منشور روحانیت (+) مراجعه کنید. (این دو لینک خیلی خیلی مهم هستند).
5- شاید عین جمله را نگفته باشم و لی مربوط به مقاله ای با نام ایمان،مهدی، تکنولوژی و منجی آخرالزمان است که در کتاب حلزون های خانه بدوش چاپ شده. لا اقل کتابش را مطمئنم.
و العاقبت للمتقین