88/3/28
12:8 صبح
بدست سوره در دسته امام خمینی، بنی صدر، شهید بهشتی، ولایت پذیری، میرحسن موسوی، هاشمی رفسنجانی، منتظری، منافقین، رجوی، آشوب های خیابانی
اوایل نظر براین بود بنی صدر خائن بوده است ولی با مرور زمان نظر گروهی برآن شد که بنی صدر احمقی بود که کمی زیادی بزرگ شده بود. کودن تر از آن بود که خودش بفهمد خیانت میکند. مغرور بود و فکر میکرد همان که خودش میکند صحیح تر است.
امام به او گفتند حب الدنیا راس کل خطیئه. آقای جوادی به میرحسین گفتند ذره ای هوس (+) خطر ساز است.
بنی صدر را مدیریتش میکردند، یعنی مسعود رجوی و دارو دسته اش دور او را گرفته بودند و دائم آمار غلطش میدادند. بنی صدر و اعوان و انصارش دائم به پاسداران حمله میکردند و در عین حال آنها را از بر هم زنندگان تجمعاتشان میدانستند. گمان میکرد هر بچه حزب اللهی که بر علیهش سخن میگوید حکم ماموریتی از سپاه یا حزب جمهوری اسلامی دارد. (+) کتک خوردن حزب اللهی ها از بنی صدر و اعوان و انصارش قصه ای مشهور است. بنی صدر بی هیچ صراطی مستقیم نبود. او با بهانه میدان نداشتن و اینکه مانع کارش میشوند دائم به دنبال امتیاز گیری بود. همین شد که او شد فرمانده کل قوا. امام هر چه کرد که بنی صدر از دایره انقلاب بیرون نرود ولی آدم مغرور فکر میکرد این نشانه بزرگیش است سر انجام بنی صدر فراری شد. آنقدر بد کرد که نمیتوانست دیگر بماند. یک بار دیگر هم گفتم امام سعی میکرد با مدیریت و مدارا بنی صدر را نگهدارد. اما بنی صدر نمیخواست در خط انقلاب بماند. انتظار داشت امام با او هماهنگ شود ونه او با امام.
میر حسین 20 سالی بود که بیشتر تحقیق میکرد. حضور اجتماعی جدی نداشت. بنی صدر هم در فرانسه اینگونه بود بیشتر اوقاتش به مطالعه وانزوا میگذشت. میرحسین خیلی خوب از بی قانونی احمدینژاد انتقاد میکرد. بنی صدر هم، کیش شخصیتی نوشته بود که همه مصداقش را خودش میدانشتند. جناب میر حسین هم این روز ها سخت شبیه فامیلشان بنی صدر شده اند. برخی میر حسین را مدیریتش میکنند.(+) موسوی دائماً دم از خراب کاری این و آن بر علیه خودش میزند.(+) طرفدارنش شهر را به آشوب میکشند، اما انتظار دارند هیچ پاسخی نشنون.د گمان میکنند حق مشروعشان هست به آشوب کشاندن شهر. (+) خودشان جریان مقابل را مقصر آشوب میدانند که چرا بنا بر نظر آنها عمل نمیکنند و در مقابلشان ایستادگی میکنند. یادش بخیر بنی صدر انتظار داشت بهشتی از او طبعیت کند. بنی صدر از شورش ها حمایت میکرد و وایستادگی پاسداران را در مقابل این حرکات را نشانی از تمامیت خواهی، انحصار طلبی و خشونت گرایی نیرو های انقلاب میدانست. میرحسین نیز چنین میکند و حتی با موضعی مرموز از یارانش میخواهد که خود را در معرض خطر قرار ندهند! یارانش حتی به مراکز نظامی حمله میکنند(+) وهنوز حاضر نشده است که از آنان برائت بجوید یا نصیحتشان کند تا از این اعمالشان دست بردارند. (+) گویا در ته دل راضی است. چه جالب تاریخ تکرار میشود. خودش مانند بنی صدر بی محافظ به میان حامیانش میرود که مثلاً من مردمی ام مردم با من مشکلی ندارند ولی دریغ از تحمل به یک مخالف. در گذشته بنی صدر با به شورش کشاندن خیابانها سعی در امتیاز گیری و به زانو در آوردن مخالفینش داشت. حتی برایش مهم نبود این آشوب ها چه صدمه ای به کشور وارد میکند. (+) موسوی نیز چنین میکند و مانند بنی صدر گوشش به هیچ سخنی بدهکار نیست! انگار نه سخن رهبری را میشنود نه شورای نگهبان را قبول دارد (+)نه مستندی از تقلب رو میکند. لازم است ایشان مملکت را بی آبرو کند و دشمنان انقلاب را خندان؛ چرا؟ چون همه چیز آنگونه که این حضرات توهم میکردند پیش نرفت. (+) چطور ممکن است ، 10 ملیون رای جابجا شده باشد! (+) میر حسین هم میداند رای نیاورده، حتی اگر صندوق ها ده بار شمرده شود. او مطمئن است که بهیچ روی به دولت نمیرسد. او به دنبال امتیاز گیریست. زهر چشمی میخواهد بگیرد. او و حامیان کوسه نشان و درنده خویش میخواهند دولت را از پیگیری اموری که شروع کرده باز بدارند. البته این نکته قابل اشاره است که بنی صدر نیز میخواست جریان انقلابی را با همین شورش ها از میدان بیرون کند. موسوی و حامیانش فقط میخواهند ارض اندامی کنند که نکند دستشان بکل از مملکت کوتاه شود. آری تاریخ انقلاب گویا یکبار دیگر در مقطعی فتنه انگیز افتاده، از یک جهت منتظری جدیدی متولد شده و از جهت دیگر بنی صدری تازه بوجود آمده.(+)(+)
آری یکبار دیگر تاریخمان تکرار شده و بنی صدری دیگر ظهور کرده که خودش هم نمیداند به کجا میرود وچه میخواهد. فقط خدمتتان عرض کنم آن روزها که اول انقلاب بود و منافقین بیش از ده هزار نیروی مسلح داشتند نتوانستند کاری بکنند. آن روزها که اوج جنگ بود و منتظری نیمی از نیروهای مسلح را وفادار به خودش میدید نتوانست کاری بکند. امام دوسال با بنی صدر مدارا کرد. امام دو سال با منتظری مدارا کرد. منتظری زمان نکند کاری که رهبر مدارا یش را کنار بگذارد وگرنه کینه های انقلابی که از بنی صدر و رجوی گریخته از وطن به دلمان مانده بر سرشان خراب میکنیم. البته این نکته را نیز بگویم میرحسین خودش انسان چندان بدی نبود ولی اطرافیانش هستند که او را به این منجلاب کشانده اند و بازیش میدهند درست مثل بنی صدر. نکته ای که رهبری نیز به او هشدار دادند که جنسش متفاوت از این حرف هاست. ولی وای به زمانی که او نیز مانند بنی صدر احساس کند چرا رهبری از او پیروی نمیکند. اگر احساس اصلی میر حسین بنی صدر نشان چیز دیگری بود از افرادی مانند فاجعه هاشمی و از حوادث اخیر بشدت برائت میجست، اما او نیز مانند بنی صدر گمان میکند که با این بلوای بپا شده به هدفش میرسد.(+)
خلاص
88/2/27
10:47 صبح
بدست سوره در دسته قانون اساسی، امام، رهبری، بسیج دانشجویی، سپاه پاسداران، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نظامیان و انتخابات، حزب جمهوری اسلامی، ولایت پذیری، انتخابات
بسم رب الشهداء
پرده اول : امام برتر از همهء تحلیل ها
* میگویند وضع مملکت بحرانیست! نمیدانم وضعیت امروز کشور بحرانی تر است یا وضعیت ابتدای انقلاب؟ ما سی سال بحران داشتیم؛ تمام این سی سال هر ماهش هر سالش مسائلی خطیر گریبان گیر کشور بود اما این دلیل نمیشود به بهانه حساس بودن اوضاع کشور از اصول تخطی کرد.
* میگویم شاید ندانید در اولین پیش نویس قانون اساسی ایران نامی از ولایت فقیه برده نشده بود. ولی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به صورت منسجم با حرکت های گسترده تبلیغی، سخنرانی در دانشگاه ومساجد مردم را به این موضوع آگاه وحساس کردند تا پشتوانه ای شد که فقهای مجلس خبرگان قانون اساسی بتوانند با حمایت مردم این اصل را در قانون بگنجانند که هیچ؛ جزو اصول لایتغیر قانون اساسی نیز قرارش دهند. اما با گسترش حرکت زد انقلاب در مناطق مختلف نیروهای مذهبی بطور گسترده جذب کمیته و سپاه شدند با آغاز بحث انتخابات ریاست جمهوری امام از نظامیان خواست از حضور در عرصه سیاست دوری کنند! آری اینچنین شد که شهیدانی چون بروجردی ، علم الهدی و خیل عظیم نیروهای معتقد، به فرمان امام لبیک گفتند و از سازمان مذکور جداشدند وسازمان بدست اهل سیاست افتاد. مهم این است از بچه های انقلابی کسی نگفت من میدانم شرایط بحرانیست در نتیجه ماهم باید در سازمان باشیم وهم در سپاه! یا کسی بهانه نمی آورد که سپاه یک تشکیلات شبه نظامیست نه نظامی و حتماً منظور امام ارتش بوده! فرمان امام برای بچه های انقلابی مقدس بود وکسی مجادله نمیکرد، دلیل تراشی نمیکرد . (ارجاع به پاراگراف دوم وسوم بیانیه سپاه).
* باز بیاد دارم که حتی امام مانع حضور نظامیان در حزب جمهوری اسلامی شدند؛ حزبی که در آن زمان از هرگروه و دسته ای به ایشان نزدیک تر بود. مسئله عدم دخالت قوای مسلح ونظامیان در عرصه سیاسی همیشه مورد تاکید حضرت امام قرار داشت و نه در یک بیانیه بلکه پیش از هر انتخابات امام به نظامیون متذکر میشدند. حتی بهنگام مباحث مربوط به نخست وزیری امام مانع دخالت مستقیم آقایان در سیاست شدند و تنها از طریق امام توانستند نظر خود را به گوش مجلس وجریانهای سیاسی برسانند.
پرده دوم: هوچی گری و فرا فکنی
* در چند وقت گذشته بحث دخالت نظامیان در انتخابات یکبار دیگر قوت گرفته است. سپاه در بیانیه ای رسماً دخالتی در انتخابات را تکذیب نموده است.من میدانم در انتخابات ریاست جمهوری پیشین؛ این نهاد نظامی مدت کوتاهی پیش از انتخابات اقدام به تغییر رویه در قطع حمایت از قالیباف و حمایت از احمدینژاد نمود و که این حرکت عملاً دخالت آقایان را در انتخابات آشکارتر نمود.
* حتی بیاد دارم پس از انتخابات زمانی که فاطمه رجبی(دوانی) به این اقدام سپاه اعتراض کرد(که خود جای تعجب داشت) سپاه ادعا کرده بود نظر رهبری درباره دخالت نظامیان در سیاست متفاوت از نظر امام است!!! وحتی ایشان این نکته را متذکر شده اند (بدون ارائه هیچ سندی) و زمانیکه مستقیم میپرسیدیم: کِی؟ میگفتند در یک جلسه خصوصی نظرشان را عوض کرده اند. درباره دلایل لزوم دخالت سپاه در سیاست و انتخابات نیز بهانه می آوردند و به گفته های ساموئل هانتینگتون در کتاب موج سوم دموکراسی استناد میکردند؛ «که گفته بود باید از دخالت نظامیان در سیاست جلوگیری شود».من فکر میکنم عجیب است که حضرات خط خود را از هانتینگتون میگیرند نه از امام وجانشین خلفشان رهبری. این در حالیست که هانتینگتون در پیش فرض کتابش راه های مقابله با حکومت های توتالیتار و دیکتاتور مآب را متذکر شده بود! وآیا سردارن بی سواد؛ جمهوری اسلامی را معادل حکومت های توتالیتر میگرفتند، که لاجرم خلاف نظر هانتینگتون عمل میکردند؟(بنقل از مجلات وبولتنهای داخلی)
پرده سوم: شاهدان خاموش
و اما بعد از جنگ بهانه تراشی ها شروع شد وهر دوره به بهانه حساس بودن امور کشور یا خطرناک بودن رای آور یکی از کاندیداها برخی از نیروهای نظامی به سیاست دست میزدند. من هنوز بیاد دارم تلاش های حفاظت دانشکده افسری را برای رای نیاوردن خاتمی در سال 76.
من در بسیج دانشجویی شاهد بودم که نظامیان تمام تلاششان را میکردند تا یک کاندیدا رای بیاورد. در این میان شاخص ترین افرادی که من به عینه دیدم که سعی در تبلیغ برای یک کاندیدای خاص را داشتند؛ سرهنگ، مسئول حفاظت ناحیه و سردار، مسئول حفاظت منطقه بودند. همین مسئله باعث شد که طرفداران کاندیداهای دیگر از بسیج اخراج شوند؛ تنها به بهانه فعالیت سیاسی دربیرون از بسیج.
پرده چهارم: بسیج منهای سیاسی بازی یا ولی بسیجی منهای سیاست دانی؟!
* امام میگفت «بسیج میقات پابرهنگان و مستضعفان جهان است. بسیج مدرسه عشق است.» امام میگفت «باید بسیج جهان اسلام در فکر تشکیل حکومت بزرگ اسلامی باشد واین شدنیست.» امام میگفت «اگر برکشور نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد، چشم طمع دشمنان از آن دور خواهد شد و الا هر روز باید منتظر حادثه بود!» (این مورد آخر را در 4سال گذشته بدرستی تجربه کردیم که شدنیست)
* براستی چنین بسیجی را میتوان بدون بازوی سیاسی متصور شد؟ جواب مشخص است خیر. بسیجی بودن، بسیجی زیستن، بسیجی سیاسی بودن نیازی به استفاده از تجهیزات بسیج، فضای بسیج یا هماهنگی در غالب بسیج ندارد! ما در انتخابات قبل شاهد بودیم خیلی ها بسیجی وار برای احمدینژاد تبلیغ میکردند ولی حتی یکبار پایشان را در بسیج دانشگاه نگذاشته بودند!
* یک بحث حاشیه ای. اما تکلیف نیروی مقاومت بسیج مستضعفان_یک سازمان شبه نظامی بود_ یا سازمان های زیر مجموعه ومرتبط با آن چیست؟ یا سازمان های صنفی که تحت عنوان بسیج شکل میگیرند؟ فرماندهان کل سازمان ها سرداران سپاه هستند. کادر های اداری نظامیان سپاه هستند و نیرو های مسئول در بدنه بسیج به عنوان یک سازمان صنفی یا نظامی حکم از سپاه دارند( حتی بسیج دانشجویی که ادعا میشود تشکل دانشجویی ست). حتی در صورت تخلف به دادسرای قضایی نظامی ارجاع میشوند. مشخص است همان گونه از نام سازمان بسیج پیداست بسیج دانشجو، بسج هنرمندان، فرهنگیان یا غیره همگی مشخصاً زیر نظر افراد نظامی هستند و از اموال عمومی(بیت المال) بهره میگرند و باید از حمایتِ یک کاندیدای خاص پرهیز کنند که هیچ کادرهای بسیجیشان نیز نباید مانند تشکل های صنفی دیگر در غالب بسیج فعالیت انتخاباتی بکنند. واگر نیروهای بسیجی این سازمان ها میخواهند فعالیت انتخاباتی بکنند باید خارج از محیط بسیج باشد(زیرا فعالیت انتخاباتی همانند فعالیت حزبی در راستای حمایت از یک فرد یا جریان خاص شکل میگیرد).
پرده آخر: دردسر؛ یا همان بعد التحریریه سوره
سلام آخر؛ واقعاً فکر میکنیم ولایت فقیه چیست؟ آیا ابزاریست برای سرکوب مخالفانان؟ آیا وسیله ایست برای زیر سوال بردن هرکس که بمانند ما فکر نمیکند؟ آیا ولایت فقیه تنها معیاریست تنها برای نقد دیگران؟ یا شایدم ولایت فقیه یکی از اصولیست که ما باید خود رابا آن بسنجیم! خود را با آن تنظیم کنیم. به عبارت دیگر یک سوزن به خودمان بعد یک جووالدوز به مردم بزنیم. نه اینکه هرجا بنفعمان بود از آن ولایت دم بزنیم وهر کجا که لازم بود دورش بزنیم!!! ما باید همه جوره از اصولمان پیروی کنیم در غیراین صورت قصور گرا خواهیم بود نه اصولگرا. افسوس و صد افسوس که ما تنها دم از اصول و ولایت فقیه میزنیم و هر کجا که خود صلاح دانستیم با بهانه جویی همان میکنیم که خودمان میخواستیم! اگر میگویند کار سیاسی نکردیم دروغ میگویند. اگر میگویند کار سیاسی نباید بکنیم؛ قبل تر چیز دیگری میگفتند. اگر میگویند بسیجیانمان در غالب بسیج کار سیاسی نمیکنند بازهم... اما اگر میگویند پیرو ولایت فقیه هستیم راست میگویند تا البته تا جایی که منافعشان تامین شود!
اما گفتن این حرفها چه فایده؟ حضرات همان کار رامیکنند که دلشان بخواهد وکاری هم نه به قانون دارند ونه به رهبری . فوقش چهارتا دروغ میگویند که آقا خودشان گفته اند، البته در جلسه ای خصوصی! یا تکذیبیه صادر میکنند علنی، اما در بولتنهای داخلی حرف دیگری میزنند و سیاسی بازیشان را توجیه میکنند.اما گفتن این حرفها هم از جانب بنده تنها دردسر دارد برای خودم ولی باید گفت. شاید بگویند این حرفها دشمن را خوشحال میکند؛ خوب میگویم کاری نکنید که گفتنش دشمنان را خوشحال کند.
خلاص