سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/3/29
12:36 عصر

سیر من الحب الی البغض

بدست سوره در دسته امام خمینی، میرحسین موسوی، دولت نهم، آشوب های خیابانی، سیاست خارجی، زهرا رهنورد

اول کلام، زود بزود بروز میشویم چون مقطع حساسیست. به نظر من عبور از خط ترمیدور به شما این کمک را میکند که به ارزش رای دادن به احمدینژاد بیشتر پی ببرید، فراتر از یک تا ثیر 4ساله بر امور کشور. زیرا بر خلاف تصور عامه، اکثر مسائل مطرح شده در علوم سیاسی بشدت با واقعیات جوامع تشابه دارد. بهر حال هر سه مطلب اخیر از نظر حقیر دارای اهمیت خاصی است ولی چون طولانی شد پیشنهاد میکنم آفلاین مطالعشان کنید. تازه داشتم یاد میگرفتم که وبلاگی و کوتاه بنویسم و حالا نشد.  اما اصل کلام...
جناب موسوی و همسرشان را تا چندی پیش محققینی ارزنده میدانستم که می توانستند الگوی مناسبی از برخی جهات باشند. ولی؛ من از جناب موسوی و همسرشان متنفر شدم. میدانید چرا؟ چون هردو اینها در چند روز گذشته فراوان تلاش کردند که چیزی از عزت و شرف دینی و ملیمان باقی نماند. ضرباتی که ما در این چند روز خوردیم بسیار عمیق تر از آن است که کسی در شرایط فعلی فهمش کند.
فکر میکنند نخبه اند وبا سواد. برای خودشان القاب دکتر مهندس میجورند و از این چیزها. سخن از جامعه مدنی وعقلانیت سیاسی میزنند. از ملت ایران میگویند که عزتش در جهان بر باد رفته! حالا داستان من را بشنوید شاید کمی طولانی باشد ولی به خواندنش می ارزد. در ابتدای انقلاب و در دوران امام بهر بهانه ای اروپایی ها روابط بی خاصیتشان را با ما قطع میکردند. در زمان هاشمی پس از چندی کوتاه آمدن ما در سیاست خارجی برای کسب وام از این دول غربی (که تنها به یک نیمچه وام، آنهم از ژاپن نصیبمان شد) اروپا یی ها دندانمان را شمردند و با ما قطع کامل روابط کردند! وا دادیم وچنین شد، بهتر است بگویم عزتمان رفت وچنین شد! در دوران خاتمی نیز با دادن امتیاز های فراوان پیروز شدیم!! حضرات برایمان سفارتخانه هایشان را گشودند. پس از آن دشمنانمان دائم دم از جنگ میزدند وما دم از گفتگو! بعد همکاری های کورکورانه ای در مسئله افغانستان داشتیم و ماحصل ده سال تلاش بچه های سپاه قدس را مفت به امریکایی ها دادیم تا جبهه متحد شمال پیش قراول ارتش امریکا شود. و ارتش امریکا با نیرویی کمتر از پلیس محله منهتن نیویورک افغانستانی با آن عظمت را فتح کند. نتیجه اش آن شد که آقای بوش بعد جمگ گفت: شما، عراق و کره شمالی سه محور شرارتیند. پس از آن هم در مسئله هسته ای دائماً امتیاز دادیم که نکند سفا رتخانه ای تعطیل شود یا تحریمی تشدید. تازه رسیدید وسط داستان. گره داستان اینجا باز میشود که...
در این مدت انتخابات شنیدید زیاد دم از مدیریت میزدند و اینکه دولت نهم مدیرانش فلانند؛ یا که دولت از مدیران با تجربه تهیست. میدانید مدیریت یعنی چه؟ یعنی چهار سال تمام به آنها حمله کنی، حقوق بشرشان را زیر سوال ببری آزادی بیانش را مخدوش بدانی، سخن از برچیده شدن اسرائیل بزنی، تفنگدارانشان را چند بار بگیری و یکبار تا منتها الیه فضاحت سیاسی بالایشان ببری و با تمسخر توله سربازانشان را واپس فرصتی، به قطعنامه هایشان ذره ای بها ندهی، دم از نقض حقوق بشر در کشور هایشان بزنی و بهر صورت همه رقم کاری را که بلدی بکنی تا آنها زیر تیغ روند ولی نه جرئت کنند به کشورت حمله کنند و نه جرئت کنند حتی سفرتخانه ای را تعطیل کنند(نکته مهم). هروقت خواستند بگویند کارد به استخوانمان رسیده سفیرشان را فرخواندند و فردی را به عنوان کاردار سفارت فرستادند. وای چه تاسف بر انگیز! اگر انگلیس در ایران سفیر نداشته باشد ولی ما در آنجا سفیر داشته باشیم نشانه قدرت ماست. ترا به خدا به چهار تا کتاب حقوق دیپلماسی و فن کنسولگری سر بزنید، میبینید این به نفع ماست که مقامی ارشد تر در کشورشان داشته باشیم. چرا اینها که تا دری به تخته اصابت میکرد سفارتخانه هایشان را تعطیل میکردند حالا هیچ غلطی نمیکنند؟ چون روابط مدیریت میشود. سخت نیست و لازم نیست مانند من پنج سال علوم سیاسی بخوانید تا متوجه این عزت شوید خیلی راحت میتوانید ببینید در این چند سال ما نقض حقوق بشر را به آنها تذکرداردیم. ما نقض آزادی بیان را به آنها تذکر دادیم. اینبار ما بودیم که آنها را در مقابل عمل انجام شده قرار می دادیم. مدیریت روابط خارجی یعنی همین. لازم نیست آدم هانس مورگنتا یا روزنا  یا _همین رفیق طالبزاده اسمش چی بود؟_ مورگان فریمن باشد تا بفهمد در این چهار سال چه اتفاقی افتاده است و ما چقدر به عزتی که امام متصورش بود نزدیک شده ایم.
اما در این چند روز چه شد؟ همه اش بر باد رفت. دوباره در امور داخلیمان دخالت کردند. یکی از 5 مشخصه دولتها داشتن حق حاکمیت است. یعنی امور داخلی و سیاست خارجیشان راخودشان کنترل کنند و نه دیگران. یکی از موارد مهم برای کشور ها در روابط بین الملل جلوگیری از دخالت سایر کشور ها در امور داخلی آن کشور است. ما دست پیش را داشتیم تا زمانیکه دوباره مشتی بی مصرف که دم از قانون میزدند به تنها چیزی که رجوع نکردند قانون بود و فضاحت را بجایی رساندند که مورگان فریمن هم انتخابات ایران را یک انحراف دروغ آمیز خواند. بله همین فرانسه که به هر بهانه ای دانشجویان یا مردم حاشیه نشینش یا کارگرانش شورش میکنند و سی ار اس یا پلیس ویژه فرانسه بهر وسیله ای آنها را به خاک وخون میکشد و آنها را اسیر چماغ خویش میکند، به ما هشدار میدهد. لندن که بیشترین موارد ضرب و جرح با چاقو را در جهان دارد به ما هشدار میدهد. امریکا که کوکلس کلانهای پلیس شده اش هر روز سیاه پوستی را به مسلخ میفرستد به ما هشدار میدهد. همه اینها بخاطر ماجراجویی یک پیر مرگ! حالا کی قهرمان بازی در می آورد شما یا محمود؟
 جناب سید میرحسین بنی صدر شما؛ عزت ایرانی را به زیر سوال بردید نه دولت نهم. لااقل یک اعلام برائت از شورشیان میکردید. یک بیانیه میدادید و این حرکات را ضد کشور بیان میکردید. اما دریغ، برعکس سعی کردید حتی از حمایت دوستان اروپا نشینتان حاشیه امنیتی بسازید برای شرورت ها! بهانه درست کردید و دادید به دشمن دوباره به ما اتهام بزند، این اتهامات تکراریست مارا باکی نیست اما همه پیشرفت های این چهار سال را در سیاست خارجی به باد دادید. آیا این دشمنی با ایران وایرانی نیست؟ شما فکر میکنید خائن به کشور شاخ و دم دارد؟ حضرت آقا شما فقط بدنبال رد گم کردن هستید. بدنبال به بن بست کشاندن کشور تا دولت دست از مبارزات داخلی اش بردارد. تا کثافت کاری های 20 سال گذشته  بیشتر رو نشود.
ضمناً برای دانستن این آخری آدم نباید غلامحسین محسنی اژه ای باشد، فقط کافیست به حرکات اطرافیان این آقا نظری اندازد. همین
اما در مورد بانو رهنورد؛ سیاست نخوانده....پس ندانسته
خانم زهرا رهنورد با دکترای علوم سیاسی و با کلی ادعای سیاست دانی و فرهنگ شناسی حرکاتی میکند مایهء شرم هر ایرانیست. میگوید من لرم و شوهرم ترک است پس قائدتا باید رای لرها و ترک ها متعلق به ما باشد. این چه حرفیست؟ حکما گفته اند تا مرد سخن نگفته باشد عیب و حسنش نهفته باشد یا یک همچین چیزهایی! اخیرا در راستای برابر سازی زن و مرد خانم رهنورد خود را مصادیق ضرب المثل های مردانه تبدیل کرده. بگذریم بسوی حرف اصلیمان معنای این سخن ایشان میشود مردم ایران با توجه به ملاک های سنتی که نشان دهنده عدم رشد سیاسی و فکری مردم است رای میدهند که اولین ماحصل چنین نگاهی یعنی ملت ایران فاقد شعور ملاک یا عقلانیت برای دادن رای هستند. دومین ماحصل این سخن نشان دهندهء نگاه حضرات به مردم ایران است که هنوز مردم را موجوداتی عقب افتاده با نگاهی عقده گشا تصور میکنند؛ که همچون عصر جاهلی به دنبال تسلط قومیتی خویش هستند. سومین ماحصل این سخن تناقض درونی این حضرات است. در حالیکه اینها دم از جامعه مدنی و توسعه سیاسی میزنند چنین نگاهی به مردم ناقض شعارهایشان هست. مردمی که بر اساس مسائل قومیتی رای دهند هنوز لایق پایین ترین سطح دموکراسی نیستند، بلکه لایق دولت اقتدار گرا بدون آادی سیاسی هستند. همان چیزی که هابز تصورش را داشت زیرا رای آوردن یک قوم میتواند به جنگ قومیتی بی انجامد. چرا رهنورد نفهمید واین سخن را گفت واضح است چون از علوم سیاسی به اندازه من لیسانسه هم نمی فهمد.
نکته مضحک ماجرا در این است خانم رهنورد این سخن را در مصاحبه با شبکه ای انگلیسی گفته؛ البته مجموعه یونایتید کینگدام از شکاف عمیق قومیتی رنج میبرد و حتی مرکز این اتحادیه یعنی انگلند نیز از اقوامی چون ساکسون، آنگلو ساکسون و نورمن ها تشکیل شده که با جنگ های قومیتی در تاریخ خود چندان نا آشنا نیستند. حالا تصورش را بکنید با حرف این خانم دکتر سیاست دان چشم آبی ها فکر میکنند ما در عصر جنگ های صلیبی زندگی میکنیم که هنوز اقواممان بر سر تصاحب پست و مقام در دولت مرکزی با هم  می جنگند! یا در افریقا هستیم که هر قوم به دنبال برکندن نسل اقوام دیگر باشد. چقدر وجهه عالی لز کشور ما می آفرینند. بعد میگویند سیاست خارجی و صحبت های احمدینژاد بوده که منافعی به دنبال نداشته. مر حبا به این هوش وشعور.  البته ایشان اگر کنکور هم میداد اصلاح نمیشد، زیرا لقمان حکیم به پسرش 40 وصیت میکند، که وصیت 41 چنین است؛ پسرم بدان که: لر اگر لقمان بود، آخرش چیز بود. (سانسور شد).

بقلم سوره

نگاه امام:
در زمانیکه بخاطر ارتداد رشدی ملعون قطع رابطه شد امام نامه ای نوشتند و گفتند: « ترس من از آن است که ده سال دیگر دانش آموختگان امروز علوم سیاسی و دیپلماسی بر مسند تحلیل بنشینند وبگویند چون بخاطر یک حکم اسلامی بازار مشترک فلان کشورهای مشترک المنافع برعلیه ما موضع گرفته اند پس احکام اسلام را باید تعطیل کنیم.» سال اول دانشجویی همین نامه را به درب اتاقم چسباندم چون من نیز ده سال دیگر یک دانش آموخته علوم سیاسی بودم! الغرض امام در پایان جنگ به ما گفت: « هرگز از قطع رابطه یا برقراری رابطه با کشوری خوشحال یا نگران نشوید.» پس ما نه به دنبال قطع روابطیم و نه الزاماً بهر طریقی جستجوگر برقراری روابط.